رمان استاد خاص من
-
رمان استاد خاص من پارت 40
چند ساعتی گذشته بود و حوالی غروب بود، حالش بهتر از قبل بود و من هم کنارش نشسته بودم…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 39
و با داد شدید بعدیم عماد دیگه جوابی نداد و دو طرفم و گرفت و همراه یکی از دانشجوها…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 38
هوا انقدر خوب و دلپذیر بود که احوالم و عوض کرده و تماشای دریا آرامش بی حدی و…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 37
دستم و گرفتم جلو دهانش: _هیس! هیچی نگو آوا که سری تکون داد، دستم و برداشتم که سرش و…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 36
این کارش واقعا دیوونم میکرد که نفس های بلند و پی در پی ای کشیدم و گلدون آلبالو تزئینی…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 35
از سونوگرافی که بیرون اومدیم،ذوق همراه با غمی تموم دلم و پر کرده بود، گلوم پر از بغض بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 34
فقط میدونستم نباید بند و آب بدم، نباید میذاشتم کسی بویی از این ماجرا ببره و حالا باید یه…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 33
چند دقیقه ای که گذشت قصد رفتن کردیم. ساعت از 2نصفه شب گذشته بود و با وجود تموم اصرارای…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 32
دلم میخواست با همین دستام خفش کنم، هرچی نباشه اون باعث و بانی این بلای خانمان سوز بود! جلوی…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 31
با کمک عماد دیگه خیالمم از بابت غذا راحت شده بود و داشتم به خودم میرسیدم. تونیک فیروزه ای…
بیشتر بخوانید »