رمان
-
رمان شوگار پارت 66
هوا آفتابیست… آسمان آبی آنقدر زیبا به نظر میرسد که دلم میخواهد نفس تمیزی از آن هوا بگیرم……
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 50
+کجا؟وایسین هنوز آوا:نه دیگه بسه الان حالم از قیافت بهم میخوره +هر وقت تونستین بیاین پیشم…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 128
چشمام گرد شد و با حالت بامزه ای آب دهنم رو صدادار قورت دادم که تو گلو خندید…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۳۶
خدا لعنتت کنه بهار که با این کارات خودتو به بدترین ذلت و خواری کشوندی. باید سر برج به بابا…
بیشتر بخوانید » -
-
رمان بهار پارت ۳۵
اخم تندی بهم کرد و مجبور شدم بنشینم تا ببینم حرف حسابش چیه. عینکش با خشونت پرت کرد روی میز…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 65
ساعتش را عصبی در می آورد و با شدت به طرف دیوار پرت میکند… ساعت با صدا…
بیشتر بخوانید » -
-
رمان بهار پارت ۳۴
_ درد داری؟ _ یکم، وقتی می شینم آره ولی بعدش دیگه عادی می شه. سرشو تکون داد و یکم…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 47
-تو مدرسه از اون بچه خر خونا بودی؟از اونا که نمیزارن بقیه هم تقلب کنن بدو بدو میرن…
بیشتر بخوانید »