رمان
-
رمان طلا پارت 141
خم شد بوسهای کوتاه روی لبهایم نشاند. خواست از روی تنم کنار برود ،دست روی پهلویش…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۹۹
قیافه درهم کشید. – من اگه اونی رو پیدا کنم که به تو گفته زیادی خوشمزهای خیلی خوب میشه! دو…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۹۸
با خنده نگاه میگیرم و سرم را به سمت محدثه میچرخانم. سر به زیر در سکوت مشغول ور رفتن با…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۹۷
– اینکه تموم تلاشتو میکنی خودتو قویتر از هر روز نشون بدی خوبه اما بدیش اینه که تو، توی هر…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۹۶
– اما دکتر باستانی… – دکتر طلوعی حداقل از شما بعید بود! صدای محکم و پر از غضب دکتر بستانی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۹۵
آتنا پیش کشی کرد و قبل از رفتن فراز دست دور بازویش انداخت که آنا ترسیده دستم را محکم در…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط ۹۴
– بهشون بها نده…تا وقتی که این همه آدم قسم خوردن تا آخرش پشتتن! دستی به صورتم کشیدم و به…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط۹۳
نفسی گرفتم و مقنعهی خیس شده را از سر بیرون کشیدم. – بعدها…زمانی که فرار کردم…حالم از خودم بهم میخورد…حالم…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 139
جوری که انگار نمی داند از چه میپرسم رفتار میکرد. + چی خب؟ کلافه دستش…
بیشتر بخوانید »