رمان
-
رمان حرارت تنت پارت 15
خب اهور … پوزخند صدا داری میزنه و می گه : با اهورا بودی ! نمی دونم چرا نمی خوام…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 14
اهورا محل نمیده که سوار آسانسور میشم و پایین میرم … مسیح جلوی ساختمون ایستاده و با دیدنم ریز بین…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت
رمان حرارت تنت نفس نفس می زنم. توجهش سمت دیوار جلب میشه و یه قدم جلو میاد … ترسیده تر،…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 13
جاوید میشینه جلوش از دوست دخترای یکی از یکی رنگی ترش حرف میزنه بعد توقع داره جوابش مثبت هم باشه…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 12
مسیح فقط اخمو ایستاده و محل نمیده ، میگم : ما می بریم ! مسیح زیر چشم نگام میکنه و…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 11
از ماشین که پیاده میشیم سمت پاساژ میریم و با حسرت به لباسای رنگی رنگی نگاه میکنم و کسری میگه…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 10
ابرویی بالا می ندازه و میگه : باز که زیادی رنگ کردی خودت رو … من ؟! پاکش کن ……
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 9
بالاجبار اماده میشم . مانتو شلوار اسپرت ارتشیه … خوشم میاد از مدلش ، پایین که میام با مامان ماهی…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 8
مسیح دیگه چی؟ اهورا خب پاشو بیا … مسیح من که نمیام ، منتها اگرم بیام بگم این نیم وجبی…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 7
یعنی باهام ملایمت کرده و به همینم راضی ام که برعکس منو روی شونه هاش انداخته و داره میبره سمته…
بیشتر بخوانید »