رمان
-
رمان استاد خاص من پارت 23
دور هم ناهار مفصلی خوردیم. زندایی مرغ شکم پر پخته بود و من هرچی از طعم خوبش میگفتم…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 41
-بگید حمیرا قاضی زاده. منشی سر تکان داد و اسمش را برای شادان تکرار کرد. انگار سکوتی پشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 22
از شر آوا گوشی و وسایلم و برداشتم و به اتاقم پناه بردم که همون لحظه پونه زنگ…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرگنواز پارت 10
_ باید با اورژانس تماس بگیریم اهورا مزدا خطر هنوز کامل رفع نشده درمانده صفورا را نگاه میکند و مینالد:…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 40
شاهرخ به شوخی گفت: آخری هم همیشه منم. -نق نزن آقا. دور سر شاهرخ هم چرخاند. فربد بدون…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 39
درست بود که به بن بست خورد… ولی تلاشش را کرد. حتی همان موقع که سارا باردار بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 21
لبام و از رو لباش برداشتم و گفتم: _بسه خفه شدم! یه لحظه با اخم نگاهم کرد: _هیس!من…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرگنواز پارت 9
تنهایى تا قبل از آنکه عاشق شوى فقط تنهایى است، کمى غمگین، کمى بى حوصله… اما واى از آن…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرگنواز پارت 8
رهایم که میکند هر دو نفس نفس میزنیم… این مرد خوب فهمیده است که لب هایش راه حل خوبی…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 20
چند دقیقه بیشتر به رسیدنمون نمونده بود.. تو حال خودم بودم و با صدای آروم آهنگ گوش میدادم…
بیشتر بخوانید »