رمان
-
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 31
بدون توجه به چشماش که برق میزدند دستامو توی جیب سویشرتم فرو بردم و همونطوری که از سرما توی…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 30
_به دوستیمون قسمت میدم نورا با حرفی که زد درو باز گذاشتم و باقدمای بلند به طرف اتاقم رفتم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 29
اینطوری فایده نداشت دیگه زیادی داشت دور برمیداشت ، با دیدن چشمای سرد و یخیش باورم نمیشد نورا باشه…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 22
جوابم رو نداده بود. دلم برای خودش و با هم بودنهامون تنگ شده بود. میدونستم آریا دیر میاد. لباس اسپورت…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 28
با اینکه خیلی به کار احتیاج داشتم ولی دوست نداشتم کمک جان رو قبول کنم چون اونم مسلما یکی…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 32
دلم میخواست با همین دستام خفش کنم، هرچی نباشه اون باعث و بانی این بلای خانمان سوز بود! جلوی…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 60
-نمیاد اینجا که! -چرا، زیاد. شادان چپ چپ نگاهش کرد. -حوصله شوخی ندارما. فردین خندید و گفت: شوخی چیه…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 27
میدونستم دعوای بزرگی در انتظارمه و سوفی و جولیا تا از زیر زبونم همه چی رو بیرون نکشند پاشون…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 26
جان که باورش نمیشد همچین حرفی بهش بزنم با تعجب نگاهی بهم انداخت و گفت : _باورم نمیشه !…
بیشتر بخوانید » -
رمان عروس استاد پارت ۳۵
متعجب برگشتم و با دیدن ستاره گفتم _تو اینجا چی کار می کنی؟ دستم و گرفت و ملتمس گفت _هانا……
بیشتر بخوانید »