رمان
-
رمان دیازپام پارت 34
شیرین و کاوه نوجوون بودن که اومدیم آلماتی. جز ما کس دیگه ای تو این کشور نبود. اولین بار که…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 46
-الو …. صدای یه زنه که با گریه میگه : مسیح … اخمای مسیح درهم میشه و منم وا…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 33
بعد از گذشت ساعتی، با اعلام مهماندار، هواپیما تو شهر الماتی به زمین نشست. از هواپیما پیاده شدیم. اواخر شهریور…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 75
* اجازه را از پدرش گرفته بود. مادرش کلی غرغر کرد. کار همیشگیش بود. اگر غرغر نمی کرد که…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 45
قاطیه ی رد بوسه ی چند دقیقه ی پیش مسیح شده و دلم ضعف میره از عشقی که مسیح…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 43
چند روزی از رفتن مهمونا میگذشت و بالاخره ماهم امروز بعد از روزها دوری از تهران برگشتیم. منتها با…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 44
کسری بین جمله م میپره و میگه : تازه مسیح بود سر این بدبخت کاله گذاشت … ده بارش فقط…
بیشتر بخوانید »