رمان
-
رمان حرارت تنت پارت 62
سودابه و مامان ماهی بیرون میرن … خب منم دوست داشتم تو افتتاحیه ی کافی شاپ دوست سودابه باشم…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 44
یک هفته از شب مهمونی میگذره. یک هفته ای که برام مثل یکسال گذشت. فکر کردن به گذشته، به پدری…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 61
لبخند کج و کوله ای میزنم … عمال نمی دونم چی کار کنم … سودابه و کسری با اخم نگاه…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 60
کسری ـ به تو گفته ؟ مسیح اخمو میگه : بیخود کردی حرف زدی بهش که اوقاتش تنگ بشه ……
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 43
آماده به همراه آرشام از خونه بیرون اومدیم. آسمان همچنان ابری بود اما از بارون خبری نبود. هوا سوز بدی…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 59
کسری ـ بابا خودشم نمیاد … ماهرخ ـ اون به خاطر من نمیره … کسری عصبی بلند میشه : منم…
بیشتر بخوانید »