رمان
-
رمان غرقاب پارت 30
ـ تغییری توی وضعیتش ایجاد نشده، نمی دونم این و اتفاق خوبی بدونم یا بد…اما….میعاد توی یک خواب عمیق…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 24
ابرویی بالا انداخت و بی تفاوت گفت : _ نه اصلا …. فقط برای سرعت گرفتن بهتر کارها یکی…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 29
ابرویی بالا انداخت، از نظرش…منطق من، چیزی بود که از خاندان مادرم به ارث برده بودم. هیچ وقت نفهمیده…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 28
با پشت دست، محکم اشک هایم را پاک کردم. قوهای زیبایم را زیر لباسم انداختم و بلند شدم. نگاهش…پریشان…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 54
تمام هفته رو سرکار می رفتم. اونقدر غرق کار شدم تا فراموش کنم اما ته تمام خستگی هام شب ها…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 23
وضعیت کی خوب نبود ؟؟ گیج به طرف امیرعلی که حالا غمگین به نظر میرسید برگشتم و سوالی لب زدم…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 27
ـ چطوری دختری؟ شماره ی کجاست این انقدر پیچیده بود. پیج شدن یکی از پرستارها، باعث شد قبل از…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 26
خانه ی بانو رساندم، کیفم را روی جاکفشی گذاشتم و بدون باز کردن دکمه های پالتو، به طرف سالن…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 22
به طرفم چرخید و با لبخند مهربونی گفت : _میدونم حالتون خوب نیست پس اگه بخوایید راننده ام هرجایی…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 25
ـ حتما خیلی قشنگن. موهایم، زیبا بودند. مامان همیشه می گفت حجم موهایت، رنگشان و البته حالتی که داشتند…
بیشتر بخوانید »