رمان
-
رمان حرارت تنت پارت 59
کسری ـ بابا خودشم نمیاد … ماهرخ ـ اون به خاطر من نمیره … کسری عصبی بلند میشه : منم…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 58
لحنش آرومه … آروم بودنش رو دوست ندارم … آروم و دلگیر … هدفش از سوالی که می پرسه…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 42
-تنها کسی که این سالها کمکم کرد همین آرشام بوده. اونجا بود که فهمیدم جاساز کردن اون مواد کار دائیت…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 57
شب عروسی به رفتن و قید شرکت رو زدن قانع بود تا من با مازیار ازدواج نکنم … قرار…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 41
سمت عمارت راه افتاد. رو پاشنهپا برگشت سمتم. -نمیخوای بیای؟ قول میدم اینجا در امانی. -آدم دو بار از یه…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 56
کسری پوزخند میزنه … چشماش سرخ شده و میگه : هواخواهشم که هستی … همون الدنگ جلوی شرکت که عرضه…
بیشتر بخوانید »