رمان
-
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 68
روی تخت کنارش نشستم و درحالیکه به آرومی صداش میزدم گفتم : _ببخشید نباید سرت دا….. توی حرفم پرید…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 37
#ایران_تهران #یاس وارد شرکت شدم. منشی علیرام از شرکت خارج شد. لبخند روی لبهام نشست. حتماً علیرام تا دیروقت تو…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 67
یکدفعه کم کم اتفاقایی که برام افتاده بود جلوی چشمام جون گرفت و درحالیکه اشک به چشمام مینشست…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 36
#ایران_تهران #پانیذ پشت پنجره ی اتاق ایستادم. صدای بارش باران به وضوح شنیده می شد. چند ساعتی می شد برگشته…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 66
ناباور لب زدم : _خیلی زیباست !! _نه به زیبایی تو با این حرفش به سختی نگاه از…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 65
بالای سرش ایستادم و کلافه گفتم : _اگه نمیخوای بگی چی شده پس پاشو برو !! دستی به…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 35
#ایران_تهران #پانیذ -به یه شرط. -چی؟ -اینکه توام قول بدی من و از همه بیشتر دوست داشته باشی. -خیلی…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 64
مامان که معلوم بود از حرفای من شوکه شده موهاش پشت گوشش زد و عصبی گفت : _کی…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 34
#ایران_تهران #علیرام علیرام دلش می خواست پانیذ به ماشین خودش بیاد. اصلاً وجود این دختر آرامش بود. پانیذ نگاهی به…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 63
پوزخندی گوشه لبم نشست هه ….ببین این داره از کجا داره میسوزه !! فنجون توی دستمو محکم روی میز…
بیشتر بخوانید »