رمان
-
رمان طلا پارت 57
+حداقل بذار زخماشونو ضد عفونی کنم -شما با من بیا دستش را پشت شانه هایم گذاشت…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 129
باورم نمیشد تموم روتختی زیر خون فرو رفته بود با دیدن خون ها انگار تازه دیروز رو به…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۴۳
مامان مشکوک بهم نگاه کرد و گفت: _ با استادت رفتی کافه؟ شونه ام رو بالا انداختم و ریلکس گفتم:…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 69
هردو نفس هایشان تند شده و هیجان ، سراسر وجودشان را احاطه کرده است… نگاه دلتنگ مرد روی صورت…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 56
انگشت اشاره اش را زیر استخوان فکم نوازش وارکشید. احساس می کردم همین الان ممکن است پس…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۴۲
یکی دوساعت که توی کافه بودیم، بهزاد وسایلش رو جمع کرد و بعد از حساب کردن گفت: _بریم. کوله ام…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 55
با درست کردن سوپ خودم را سرگرم کردم ،اما هرکاری کردم نتوانستم آن لبخند کذایی را که…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۴۱
وقتی می تونی این قدر خوب رفته کنی خبرت، چرا مثل مثلا سگ وحشی پاچه میگیری پس؟ جلو تر وارد…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 68
دهنتو ببند کامران…! صدایش که به گوش شیرین و کامران میرسد ، مردمکهای دخترک تکان میخورند و برادر کوچکتر…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 54
از ترس خودم را عقب کشیدم که کمرم محکم به سینکظرفشویی چسبید. دستم را روی قلبم…
بیشتر بخوانید »