رمان
-
رمان بهار پارت ۷۶
_ چطوری با این لکه ننگ زندگی کنم؟ اصلا دیگه به چه دردی می خورم؟! اشکم چکید و درد جمله…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 134
نمیخواستم که از وجود بچه مطمئنش شه و تا جایی که راه داشت باید انکارش میکردم وگرنه کارم…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 91
-این کارو کردم چون وقتی میزد بالا دیگه کنترلی روی خودتون نداشتید و برای شهر یه خطر…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۷۵
یه جور خاصی داشتم می شدم؛ نا خواسته آهی از گلوم خارج شد و بهزاد با همون آه شیر شد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 86
-حالا خوب شد…؟چقدر گفتم نکن…؟ مادرم با آن چاقجوری که به کمرش بسته بود ،…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 90
سهراب:جان مادرتون بذارین بریم اصلا شما کی هستین هاتف با حرف زدن او چندشش شد . …
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۷۴
فشاری که به سرم می آورد هر لحظه زیاد تر می شد و ناله از سر دردم اونو به خودش…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 89
داریوش با لبخند پلیدی نگاه به هاتف کرد . نقشه های شومی در سرش پیدا میشد .…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۷۳
ترسیده و البته وحشت کرده یه قدم فاصله گرفتم و اون مانعم نشد. عمیق نگاهم کرد و من همینطور عقب…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 85
شوگار | آ ساقی پیاله اش را تا نیمه پر میکند… عیاش نبود… دائم الخمر نبود اما…این شب ها…
بیشتر بخوانید »