رمان
-
رمان رأسجنون پارت 44
اینبار تنها چیزی که در ذهنش جای استرس و ترس بولد شده بود، عجله کردن بود! قبل از اینکه کسی…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 43
صدای ترانه به آرامی به گوشش نشست: – نه حواسم نبود چی گفت؟ – گفت حق داشت خودش بهت…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 42
نگاهش به در آهنی سفید رنگ روبهرویش بود و مغزش خسته از پردازش اسمی به نام هیلا شرافت! نفسش…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 41
حالا که چند ثانیه گذشته بود، خودش هم از حرفهایی که به زبان آورده متعجب بود اما هیلا به…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 40
– قرارمون رو یادت رفته؟ هیلا صدایی صاف کرد و اینبار با دقت نگاهش را به صورت جدی و…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 39
اصلا حواسش نبود که کیامهر معید انقدر راحت او را مفرد خطاب کرده بود. در آن لحظه تنها پوزخندی…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 38
هیلا با صورتی درهم شده، خیاری از سبد کوچک مقابلش برداشت و به سمت تیام پرتاب کرد. تیام با…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 37
– شاهین اگه میخوای اینجا موندگار شی با درس بچهها میخوای چیکار کنی؟ – ترمه که دانشگاهش تموم شده…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 36
گوشیاش را برداشت و بعد از بالا آوردن شمارهی پویا، ماشین را استارت زد. – الو پویا کجایی؟ صدای…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 35
هیلا خنده کنان جیغی کشید و ترانه برای این محبت عمو و برادرزاده که همیشه پر از کلکل بود،…
بیشتر بخوانید »