رمان
-
پارت 3 رمان عزیز جان
جلو رفتم و دستش را گرفتم تا تکونش بدم …. ترسیدم بدنش یخ یخ بود …… فریاد زدم و بقیه…
بیشتر بخوانید » -
پارت 2 رمان عزیز جان
ببین عزت جون بهت بر نخوره این دفعه دیگه حاجی شورشو در آورده گناه داره بنده ی خدا ببین چی…
بیشتر بخوانید » -
پارت 1 رمان عزیز جان
قصه ی اول وقتی یازده سالم بود منو به مردی هفتاد ساله که زنش مرده بود شوهر دادن به…
بیشتر بخوانید » -
رمان تب داغ هوس
تب داغ گناه (تب داغ هوس ) | نیلوفرقائمی فر دلم به شدت شور میزد تو وجودم غوغایی…
بیشتر بخوانید » -
پارت آخر رمان تب داغ هوس
-برو بمیر برو به جهنم برو همون قبرستونی که میخواستی بری .. با حرص گفت:نفس در خونه رو باز کردم…
بیشتر بخوانید » -
پارت 16 رمان تب داغ هوس
-تو بخور -نه بخور از گلوم پایین نمی ره یه گاز از بستنیم زد وهمچنان چشماشو ریز کرده بود…
بیشتر بخوانید » -
پارت 15 رمان تب داغ هوس
با هق هق گفتم: -بچه نمی خوام، نمیخوام، نمی خوام نمیفهمی چرا؟ همه منو مجرد میدونن ،میخوای حامله بشم که…
بیشتر بخوانید » -
پارت 14 رمان تب داغ هوس
-نگووو جوونی حیفی.. -بهت میگم… چشمام سیاهی رفتو قبل اینکه تعادلمو از دست بدم منو تو بغلش گرفتو نگران گفت:…
بیشتر بخوانید » -
پارت 13 رمان تب داغ هوس
-منم همین طوری میرم ،بیا ببینیم کی طرفدار داره تو یا من؟ بازو هامو میون پنچه های قویش گرفت و…
بیشتر بخوانید » -
پارت 12 رمان تب داغ هوس
آرمین خونسرد منو کشید بیشتر تو بغلشو گفت: -مامانتو نعیم که تو پارگینگند،از اینجا هم میشه دیدشون …«باید بگم که…
بیشتر بخوانید »