رمان

adminشهریور ۱۰, ۱۳۹۷
0 3,603

پارت 13 رمان عزیز جان 3.5 (6)

به درخواست انتشارات کتاب از سایت برداشته شد
بیشتر بخوانید »
adminشهریور ۱۰, ۱۳۹۷
0 3,384

پارت 12 رمان عزیز جان 2.8 (5)

به درخواست انتشارات کتاب از سایت برداشته شد
بیشتر بخوانید »
adminشهریور ۱۰, ۱۳۹۷
0 4,060

پارت 11 رمان عزیز جان 3.3 (8)

به درخواست انتشارات کتاب از سایت برداشته شد
بیشتر بخوانید »
adminشهریور ۱۰, ۱۳۹۷
0 3,519

پارت 10 رمان عزیز جان 1.3 (6)

به درخواست انتشارات کتاب از سایت برداشته شد
بیشتر بخوانید »
adminشهریور ۱۰, ۱۳۹۷
0 3,517

پارت 9 رمان عزیز جان 3.7 (3)

به درخواست انتشارات کتاب از سایت برداشته شد
بیشتر بخوانید »
adminشهریور ۱۰, ۱۳۹۷
0 4,637

پارت 8 رمان عزیز جان 2.9 (9)

به درخواست انتشارات کتاب از سایت برداشته شد
بیشتر بخوانید »
adminشهریور ۱۰, ۱۳۹۷
0 3,980

پارت 7 رمان عزیز جان 3 (4)

به درخواست انتشارات کتاب از سایت برداشته شد
بیشتر بخوانید »
adminشهریور ۱۰, ۱۳۹۷
0 3,850

پارت 6 رمان عزیز جان 5 (3)

به درخواست انتشارات کتاب از سایت برداشته شد
بیشتر بخوانید »
adminشهریور ۱۰, ۱۳۹۷
0 5,492

پارت 5 رمان عزیز جان 3.9 (19)

به درخواست انتشارات کتاب از سایت برداشته شد
بیشتر بخوانید »
adminشهریور ۱۰, ۱۳۹۷
0 7,884

پارت 4 رمان عزیز جان 2.6 (49)

به درخواست انتشارات کتاب از سایت برداشته شد
بیشتر بخوانید »

صفحه قبلی صفحه بعدی

تازه
پرخواننده
نظرها

رمان استاد مغرور من
مهر ۲۰, ۱۳۹۷
رمان عروس استاد فصل دوم استاد مغرورمن
آذر ۶, ۱۳۹۷
رمان دانشجوی شیطون بلا
اسفند ۸, ۱۳۹۷
رمان معشوقه اجباری ارباب
مرداد ۲۱, ۱۳۹۷
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 1
اسفند ۸, ۱۳۹۷
رمان معشوقه‌ی فراری استاد
مرداد ۱۷, ۱۳۹۸
رمان حرارت تنت
شهریور ۳۰, ۱۳۹۷
رمان استاد خاص من پارت 1
بهمن ۱۲, ۱۳۹۷
رمان استاد خاص من
بهمن ۱۲, ۱۳۹۷
رمان عروس استاد پارت ۳۵
فروردین ۵, ۱۳۹۸

admin
دو روز در میونه...
seti
داستان خیلی تکراری و کلیشه ایه. قلم نویسنده هم اصلا خوب نیس،...
>_<
میشه روز های پارت گذاری رو بگین...
زری
سلام عزیزم خوبی من الان پیامتو دیدم و گفتم شاید جوابمو بدی ب...
>_<
داستان جالبی داشت ولی قلم نویسنده از نظر من خیلی خوب نبود.ین...
یاس ابی
زحمت شد برات امروز نوبتش بود دیگه چرا کلاس میزاری...
....
ماشالله ماشالله چقدم ب حرف ما گوش میدی هلاک شدیم اینقد ک منت...
خواننده رمان
پس تارا هم از آخور می‌خورده هم از توبره...
🎀
شمه پارت ۵۶ ب بعد خوندید!؟...
....
خسته نباشی رمانت عالیه ولی کاش زود ب زود پارت بزاری.....

رمان او خدایم بود پارت ۳۰ بهمن ۲۵, ۱۴۰۳
# پارت ۳۰ ( راوی) در را باز کرد و داخل رفت. نگاهش را سر تا سر خانه کوچک کودکی هایش چرخانید. کیفش را کنار پشتی گذاشت و مقابل بخاری ایستاد. صدای قرآن خواندن حاج بابایش تمام خانه را پر کرده بود. چشم هایش را بست، مدت ها بود که دلش چنین آرامشی را می‌خواست […]
مائده بالانی
رمان نفس جهنم پارت ۷ بهمن ۲۵, ۱۴۰۳
همراه آوا از سالن داشتیم می‌گذشتیم. با این‌که کسی توی سالن نبود؛ اما تمام سالن با نور چراغ‌ها و لوسترها روشن بود. صدای برخورد کفش‌هایمان روی چوب شنیده میشد. آوا برایم یک صندل از کفش‌هایش داده بود و خوشبختانه برایم اندازه بودند. بین راه بودیم که دختر جوان و لاغری از روبه‌رو نزدیک شد. تیپش […]
آلباتروس
رمان پسر خوب – پارت ۸۱ بهمن ۲۴, ۱۴۰۳
تازه داشتم می‌فهمیدم خجالت یعنی چه. صبح روز بعد وقتی از اتاقم آمدم بیرون، قیافه فرداد آخرین چیزی بود که می‌خواستم ببینم. تکیه داده بود به اپن و صبحانه پیتزای سرد می‌خورد: «سلام علیکم» زیر لب گفتم زهرمار و برگشتم تا بروم دست و رویم را بشویم. وقتی آمدم، با غرغر شروع کردم شاید جلوی […]
وانیا
رمان مقهور پارت ۱۴ بهمن ۲۴, ۱۴۰۳
– اگر بو ببرم … باد به گوشم برسونه … دختر حاجی داره زیرآبی میره برا باباش … رحم نمی کنم بهت طلا … آویزه ی گوشت کن حوله را هم از دست طلای کُپ کرده نمی گیرد و این فقط صدای درب سرویس بهداشتی است که به گوش دختر می رسد با روحی که […]
Sahel Mehrad
رمان هفت‌ سنگ پارت۱۶ بهمن ۲۴, ۱۴۰۳
بهمن‌ماه با برف سنگینی در آخرین روزش تمام شد. با تمام قبیله پر جمعیت مادری و پدری امیرعلی و دختر محمدرضا، مژگان تفریح رفته‌بودند. از اول دی هماهنگ کردند تا عشیرهٔ هم‌بسته فرهادی بتوانند با تمامی وابستگان‌شان به سمت مقصد لشکرکشی کنند. گاهی به جمعیت که نگاه می‌کرد، خوف برش می‌داشت! البته چهارسال پیش به […]
Mahzad 🌱
رمان نفس جهنم پارت ۶ بهمن ۲۴, ۱۴۰۳
چشمانم پر شد. اشک، یک نفس روی صفحه چشمانم را می‌پوشاند. با صدای لرزانی گفتم: – آره؟ لب‌هایش را به‌هم فشرد و نفسی گرفت. با تکان دادن سرش چشمانم را بستم و هق زدم. دستم را روی سینه‌ام گذاشتم و بلندتر هق زدم. کسی بود که کمکم کند! می‌دانستم خدا بالاخره دستش را به سمتم […]
آلباتروس
دنیای وارونه🖤😔 بهمن ۲۳, ۱۴۰۳
این روزا آدم ها بی ربط شدن به دنیای درونی تو… آنقدر دنیا تیره و پراز آلودگی شده که به آلودگی و دود غبار تهران طعنه میزند… کاش به کودکیم برمیگشتم درآن دنیای کوچک که آرزو می کردم که بزرگ شوم ،دکتر شوم،مهندس شوم الان بزرگ شدم اما دلم بزرگ شدن نمیخواهد،دکتر و مهندس شدن […]
Sepidar
رمان او خدایم بود پارت ۲۹ بهمن ۲۳, ۱۴۰۳
# پارت ۲۹ ( سروش) در میان اغوشم قفل شده بود. بینی ام را میان موهای ابریشمی اش فرو بردم و نفس عمیقی کشیدم این دختر، چه داشت که این گونه مرا از خود بی خود کرده بود. آرام لب زد. _ سروش بوسه‌ی آرامی روی موهایش نشاندم. _ جان دلم _ باید بزاری که […]
مائده بالانی
ماموریت عاشقی «پارت15» بهمن ۲۳, ۱۴۰۳
یھ تاکسی گرفتمو رفتم ھتلو تخت گرفتم خوابیدم…صبح زود بیدار شدمو تصمیم گرفتم صبحانمو لب دریا بخورم…وسایل صبحانرو جمع کردم و رفتم کنار ساحل رو ماسھ ھا زیراندازمو پھن کردم و نشستم…میخواستم برای خودم لقمھ بگیرم کھ صدای بم و مردونشو شنیدم تیام:دیشب کھ خیلی سرتق بودی ولی الان آروم بھ نظر میرسی نگاش نکردم […]
Shahr Zad
ماموریت عاشقی «پارت14» بهمن ۲۳, ۱۴۰۳
آراد:اوھومواقعا؟؟فقط دخترا؟ ـ چھ خوب خب این دخترا کجا زندگی میکنن الان؟ تو یکی از باغای بابام ـ باید جای خوبی باشھ آراد:آره خیلی میخوای ببرمت یھ روز اونجا؟ لبخندی زدم و گفتم:آره حتما صدای ظریفھ یھ دختر از پشت سرم اومد کھ برگشتم…یھ دختر با چشمای درشت قھوه ای و موھای بلوند کھ یھ […]
Shahr Zad