رمان
-
رمان من یک بازنده نیستم پارت 57
بیشتر از 20 سال فروزان را از او گرفت. تمام این بیست سال آواره بود. این شهر به آن…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 12
بعد از اینکه صبحونه که چه عرض کنم ناهارمون خوردیم نمایشی دستی روی شکمم کشیدم _وااای ترکیدم جولیا لقمه…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 11
” امیــــرعلــــــے “ درحالی که دستمو زیر سرم گذاشته بودم خیره صورت غرق خوابش شدم. چقدر توی خواب قیافه…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 56
********* کمی استرس داشت. فردین هم عین او بود. با این حال دل و جراتش بیشتر بود. با هم به…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 30
امروز به سرعت برق و باد گذشت و فردا از راه رسید. نرسیده به حراست یه کمی مقنعم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 10
” امیرعلــــــــــے “ با صدای هشدار مکرر گوشی چشمامو باز کردم و کلافه دستمو کشیدم و گوشی رو از روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 55
-خوبه، لزومی نداره کسی بدونه. -بی سروصدا همه ی کارهارو می کنم. -شادان می گفت حمیرا رو دیده. شاهرخ اخم…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 9
خودمم درک نمیکردم چمه و این حس سردرگمم آزارم میداد . اینقدر توی حمام موندم تا کمی حالم بهتر…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 54
-من سراپاگوشم. -قصه اش طولانیه. خانم جان به احترامشان از جایش بلند شد. -تنهاتون می ذارم. هیچ کدام حرفی نزد…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 53
-وای وای خدا دستاشو… به آرامی دست آیدین را بالا آورد و پشت دستش را بوسید. -خیلی نازه لادن.…
بیشتر بخوانید »