رمان
-
رمان من یک بازنده نیستم پارت 61
حالش خیلی زود خوب شد. بچه هم بنیه ی قوی داشت. بعد از سه روز بستری بودن درون بیمارستان مرخص…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 34
نزدیکم که رسید با غرور دستش رو به نشونه سلام به سمتم گرفت و طلبکارانه گفت: _چطوری دکتــــــر !…
بیشتر بخوانید » -
رمان بامداد خمار
رمان: بامداد_خمار #جلد_اول نویسنده: فتانه حاج سید جوادی ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #قدیمی خلاصه: محبوبه، دختر بصیرالملک بافرهنگ و اشرافی و…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 33
” نــــــــــورا “ صدای مادر امیرعلی رو شنیدم که داشت باهاش جروبحث میکرد ولی دلم نمیخواست باهاش رو در…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 35
دستم رو روی دستش که روی دنده س می ذارم و میگم : چهره ی جذاب یه فیتنس کار فوق…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 32
_تو اینطور فکر کن ! از لحن گستاخانه اش عصبی شدم ،طبق معمول همیشه که این مواقع هرچی از…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 31
بدون توجه به چشماش که برق میزدند دستامو توی جیب سویشرتم فرو بردم و همونطوری که از سرما توی…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 30
_به دوستیمون قسمت میدم نورا با حرفی که زد درو باز گذاشتم و باقدمای بلند به طرف اتاقم رفتم و…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 29
اینطوری فایده نداشت دیگه زیادی داشت دور برمیداشت ، با دیدن چشمای سرد و یخیش باورم نمیشد نورا باشه…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 22
جوابم رو نداده بود. دلم برای خودش و با هم بودنهامون تنگ شده بود. میدونستم آریا دیر میاد. لباس اسپورت…
بیشتر بخوانید »