رمان
-
رمان من یک بازنده نیستم پارت 77
به شدت معذب بود. فورا پیاده شد. الوند به رسم ادب پیاده شد. -ممنونم. -خواهش می کنم. به سمت…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 47
آسو: وا … نهان … تورج : چی میگی نهان ؟ ـ اون گفته بود به مازیار … مازیار…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 76
به محض رفتن الوند، کیان فورا گوشی را برداشت و به بلوط زنگ زد. -سلام عشقم. -جانم کتی. -یه…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 34
شیرین و کاوه نوجوون بودن که اومدیم آلماتی. جز ما کس دیگه ای تو این کشور نبود. اولین بار که…
بیشتر بخوانید » -
-
رمان حرارت تنت پارت 46
-الو …. صدای یه زنه که با گریه میگه : مسیح … اخمای مسیح درهم میشه و منم وا…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 33
بعد از گذشت ساعتی، با اعلام مهماندار، هواپیما تو شهر الماتی به زمین نشست. از هواپیما پیاده شدیم. اواخر شهریور…
بیشتر بخوانید »