رمان
-
رمان دیازپام پارت 38
جیرجیرک ها بود. نگاهم و به تاریکی شب دوختم. قطعاً اینجا خیلی راحت می تونستم فریاد بزنم … فریادی از…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 52
ماهنوش پوزخند میزنه و میگه : مادر ؟! ماهرخ نگاه تندی بهش میندازه و میگه : فکر میکنم دخترت…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 83
-دست خودم نیست، بریدم بخدا. درکش می کرد. وقتی به بن بست برسی دقیقا همین حال را خواهی داشت.…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 82
بلوط نگاهی به اطراف انداخت. یک کافه ی دنج و نیمه تاریک! جان می داد برای نقشه کشیدن های…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 51
تورج چرا نمیاد و مستقیم با مسیح حرف نمی زنه ؟… چرا از مسیح نفرت داره ؟ … از…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 81
-بخاطر رامتین، اینجا کار می کنه نمی خواستم ببینمش. پس ماجرا وخیم تر از این حرف ها بود. فقط…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 37
-الانم خستم و میخوام استراحت کنم. -فردا شب عمه خانوم همه رو دعوت کرده. -خب به من چه؟ احساس کردم…
بیشتر بخوانید » -