رمان
-
رمان من یک بازنده نیستم پارت 85
پولیور گرمی تن زد و بیرون آمد. الوند در حال جمع کردن اپن بود. همه ی ظرف ها را درون…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 84
-می خوامت، من همون و همین آرزو رو می خوام. اشکش پایین آمد. مژه هایش دوباره شاهد یک سیل بودند.…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 38
جیرجیرک ها بود. نگاهم و به تاریکی شب دوختم. قطعاً اینجا خیلی راحت می تونستم فریاد بزنم … فریادی از…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 52
ماهنوش پوزخند میزنه و میگه : مادر ؟! ماهرخ نگاه تندی بهش میندازه و میگه : فکر میکنم دخترت…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 83
-دست خودم نیست، بریدم بخدا. درکش می کرد. وقتی به بن بست برسی دقیقا همین حال را خواهی داشت.…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 82
بلوط نگاهی به اطراف انداخت. یک کافه ی دنج و نیمه تاریک! جان می داد برای نقشه کشیدن های…
بیشتر بخوانید »