رمان
-
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 9
پس یک قدم به جلو برداشتم و جدی گفتم: _ ولی من میخوام باهاتون حرف بزنم قربان !! کلافه…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 8
نمیدونم چقدر توی فکر بودم و هیچی به ذهنم نمی رسید و هینم باعث شده بود که بدتر سر…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 7
_گفتم تو اگه هم بخوای نمیتونی از این شرکت بری !! گیج سرمو کج کردم و سوالی پرسیدم :…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 49
آشو کنار در آرایشگاه نگهداشت. با هم وارد شدیم. بعد از چند ساعت، هاویر آماده از اتاق عروس بیرون اومد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت آخر
سرش رو بلند میکنه و با نگاه شیشه ایش به مامان ماهی و بابا کمال نگاه میکنه و میگه :…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 6
” آیناز “ توی این چند روزی که گذشته بود خبری از ماکان نبود و انگار بیخیال من شده…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 81
صدای مامان ماهی رو میشنوم : خدا منو مرگ بده ، نهان … نهان چی شدی . … ؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 80
آرنجم رو روی زانوی مسیح تکیه میدم … بهش تکیه میکنم … با خنده به تورج میگم : آره…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 5
_اگه اجازه بدید من باهاش حرف بزنم عمه جان !! این کی وارد اتاقم شده که متوجه نشده بودم…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 48
-من تو اون باتلاق گیر کردم هاویر. خشمم باعث شد دست کسی رو بگیرم که یه زمانی بخاطرش هر روز…
بیشتر بخوانید »