رمان من یک بازنده نیستم
-
رمان من یک بازنده نیستم پارت 76
به محض رفتن الوند، کیان فورا گوشی را برداشت و به بلوط زنگ زد. -سلام عشقم. -جانم کتی. -یه…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 75
* اجازه را از پدرش گرفته بود. مادرش کلی غرغر کرد. کار همیشگیش بود. اگر غرغر نمی کرد که…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 74
مطمئنا او را نمی دید. پوفی کشید. تاکسی جلوی باشگاه نگه داشت. پیاده شد و کرایه را داد. نگهبانی…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 73
شهرزاد هم با لبخند و هیجان برایش دست تکان داد. بعد از تمرین حتما برود و ببیندش. دختر خوبی…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 72
-به حد کافی تونستی با اسب پیاده روی کنی، از حالا باید دویدن رو یاد بگیریو کمی ترس به…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 71
بلوط کمی به مادرش نگاه کرد. انگار درست متوجه منظورش نشد. -چی؟ -میگم ترلان حامله اس. گل لبخند روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 70
حق پدرش را از تک تکشان می گرفت. از قبل به دیانا زنگ زده بود که می آید. خیالش…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 69
رامتین با خنده به سمت الوند آمد. الوند اسب را به سمت نرده ها کشید. -چطوری پسر؟ -این دختره…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 68
الوند با ماشینش که درون پارکینگ باشگاه بود از آنجا بیرون زد. کمی از شهر فاصله داشت. پا روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 67
فردین با مهربانی نگاهش کرد. دخترک زیبا! همسر نازش… -می دونی که مهم نیست. اشکش دم مشکش بود انگار.…
بیشتر بخوانید »