رمان حرارت تنت
-
رمان حرارت تنت پارت 32
برای صبحونه دور هم می شینیم که کسری میگه : می ذاری بمونه ؟ مسیح کلافه نگاش میکنه و…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 31
سردته ؟ چیزی نمیگم و کت خودش رو از صندلی عقب میاره و روم می ندازه. جلوی داروخونه نگه…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت ۳۰
یاشار از جا بلند میشه و میگه : میرم و هرچی شد خبرت میکنم آبجی خانوم … آبجی خانوم…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 29
نادر تند ازم فاصله میگیره و میگه : پاش .. پاش پیچ خورد، گرفتم نیفته … بغض کرده و…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 28
کسی مانع نمیشه و همه انگاری بدشون نمیاد که یکی این وسط گوشی رو جواب بده و منم…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 27
-اعصاب ندارم، درست …. بی کَله و عصبی ام، درست … اصلا اینم که من بلد نیستم با دختر…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 26
سرخ شده از خجالت سمت سودابه برمیگردم که با دیدنم لبخند موذی ، شبیه همون لبخند مسیح می زنه…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 25
تی شرت خرسی با شلوار راحتی صورتی، دمپایی رو فرشی های لا انگشتی … قطعا من یه کودنم ……
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 24
اخم میکنم و میگم : به آسو میگی راسو ؟!؟!؟!؟!؟ کسری و اهورا هم به آشپزخونه میرن و کسری…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 23
نگاهم به مسیحه که یه دستش روی ترمزه و آرنج دست دیگه ش رو به پنجره ی سمت خودش…
بیشتر بخوانید »