رمان زهر چشم
-
رمان زهر چشم پارت ۱۶۰
توی خواب کسی صدایم میکند، میشنوم و نمیشنوم… دستی گرم روی گونهام مینشیند و بار دیگر اسمم را زمزمه می.کند…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر چشم پارت ۱۵۹
مانتویم را از دستش میگیرم و تنم میکنم، کلاه مانتو را به جای شال روی سرم میاندازم و شلوارم را…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر چشم پارت ۱۵۸
صدای آب توی گوشهایم که میپیچد، پلکهایم را باز میکنم. چشمانم خسته است… به خاطر قرصهایی که پی در پی…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر چشم پارت ۱۵۷
– بهم مهلت ندادی حرف بزنم، داد زدی، خواستی دست روم بلند کنی، من و ترسوندی. علی عصبی میخندد و…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر چشم پارت ۱۵۶
علی اخم آلود همسرش را رها میکند و دخترک مانند مار لیر میخورد و میرود… تا ماهک از پلهها بالا…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر چشم پارت ۱۵۵
– یکم آرومتر داداش! فرید هلش میدهد و او نفس نفس زنان خودش را به طناب رینگ تکیه میدهد… عرق…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر چشم پارت ۱۵۴
91 میگوید و از پلهها پایین میرود. سوار ماشین میشود و نگاهش را سمت ساختمان میکشاند. دستش دور فرمان میپیچد…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر چشم پارت۱۵۳
عماد تیز و تند خودش را عقب میکشد و خون توی دهانش را بیرون پرت میکند – چشه شوهرت؟! صدای…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر چشم پارت ۱۵۲
– علی گوش کن به من؟! صدایش را بالا میبرد و برایش مهم نیست شنیده شدن صدای بلندش… – چی…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر چشم پارت ۱۵۱
فریادش باعث میشود دلم توی سینهام بلرزد و چشمانم با ترس بسته شوند… ناگهانی چه اتفاقی افتاده بود؟! چه کسی…
بیشتر بخوانید »