رمان زهر چشم
-
رمان زهر چشم پارت 9
صدای آرام و ضعیف رها مانند جیغی تیز و برنده توی گوشهایم صدا میدهد و ناخنهای بلندم بخاطر محکمتر شدن…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر چشم پارت8
رها آب دهانش را فرو میدهد و نگاهش برای چند لحظهی کوتاه میلرزد… علی موشکافانه نگاهش میکند و حق با…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر چشم پارت7
دندان روی هم میساید و عصبانیت بار دیگر توی وجودش آوار میشود. یکدندگی رها امری بود انکار نشدنی. – باشه…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر چشم پارت6
– میدونی منو تو چه موقعیتی گذاشتی؟! من تا حالا چند بار دروغ گفتم که حالا توی نیم وجبی وجبورم…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر چشم پارت 5
– ام دی اف هایگلاس روکشش از جنس پلکسی گلاس هستش که ظاهر شفاف و شیشهای داره. فرهاد همانطور که…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر چشم پارت4
* امنیت و اعتماد درون انسانها ربطی به خانهای که در آن زندگی میکردند، نداشت، اهالی آن خانه بودند که…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر چشم پارت3
0 باز هم چیزی نمیگوید و من نفرت دارم از اینکه مجبورم قانعش کنم چیزی به کسی نگوید… – من…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر چشم پارت2
طول میکشد عماد را راضی کنم و از آن انباری نفرتانگیز بیرون بزنم، بدون اینکه به دیر شدن کلاسم فکر…
بیشتر بخوانید » -
رمان زهر چشم پارت 1
صدای جیغهای بلند عروسی که با لباس عروس پفدارش میان مهمانان آبروداری نمیکند، سوزناک است. قلبم را به درد میآورد…
بیشتر بخوانید »