رمان
-
رمان غرقاب پارت 39
******************************************************************* شام خورده بودیم. به شکلی سنتی، روی سفره ای گلدار و بشقاب های گل سرخ، میان لبخند زدن…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 28
هنوز همونجا ایستاده بودم و گیج اطراف رو از نظر میگذروندم که کسی صدام زد و گفت : _خانوم…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 38
علی و خانواده اش را هم تشخیص دادم و لحظه ای حس کردم در آغوش تبسم فرو رفتم. میان…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 27
سکوت کرد و بعد از چند ثانیه که انگار متوجه منظورم نشده گیج سوالی پرسید : _چی ؟! شروع…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 37
خواب نبودم، اما خب.. فقط می شنیدم و معنی کلمات را درست نمی فهمیدم. ذهنم، داشت دوباره خاموش می…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 36
چشم غره ام، آن قدری جان نداشت که او از رو برود. هردو نفس عمیقی کشیدیم. به راه رفتنمان…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت آخر جلد اول
هوای آخر آذرماه و به شدت سرد بود. این روزها اکثراً خواب بودم. کنار ویهان تو ماشین نشستم. شب قرار…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 35
ـ غوغا من حرفای تورو شنیدم، تو چی…شنیدی من چی گفتم. از سالن سمینار خارج شدم، شانه هایم از…
بیشتر بخوانید » -
رمان غرقاب پارت 34
ـ فردا که هیچ، پس فردا اما تایم خالیت رو با مهران هماهنگ کن تا بری برای عکاسی. طبق…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 26
هنوزم کامل مستی از سرم نپریده بود پس با دیدن این حرکتش عقب کشیدم و گیج لب زدم :…
بیشتر بخوانید »