رمان
-
رمان مرگنواز پارت 4
چشم بند زده ام… درست مثل کودکی ام… درست مثل همان بازى… سروین چشم هایم را میبست و دستم…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 16
هنوز به قدم دوم نرسیده بودیم که قامت نحس فرزین و نحس ترِ امیرعلی از اون طرف پیاده…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 34
تماس که برقرار شد سلامی داد و گفت: کجایی؟ -رفتم دنبال الهه، چطور؟ -خونه تو برای امشب می…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 33
ماتیار دورهایش را زد و روی مبل سبز رنگ خانه ی خانم جان نشست. ظاهرش مهربان بود. از…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 15
رامین که از شدت خنده دیگه حتی صداش درنمیومد و فقط یه بدن لرزون جلوی چشمم خودنمایی میکرد…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرگنواز پارت 3
در مارپیچ جاده احساس میکنم تمام اندام داخلى ام در هم پیچیده و حالا شاید اصلا جاى قلب و…
بیشتر بخوانید » -
رمان مرگنواز پارت 2
به نظر من هر زن درست شبیه یک ماده شیر براى خودش قوى و با صلابت است، بی نیاز…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 14
نزدیکای خونه بودیم که یه دفعه یلدا دستم و گرفت: _عماد ‘جونم’ی گفتم و به مسیر روبه روم…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 32
شادان لب زد:مامان؟ -تو یکی حرف نزن. شادان نفس عمیقی کشید. نگاهش بست نشین خوش رنگ چشمان فردین شد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 32
برای صبحونه دور هم می شینیم که کسری میگه : می ذاری بمونه ؟ مسیح کلافه نگاش میکنه و…
بیشتر بخوانید »