رمان
-
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 4
میدونستم اخراجم ، چون هیچ روزی رو درست سر کارم نرفتم و دیروزم که اون مشکل برام پیش اومد…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 47
حمیرا از روی مبل بلند شد. کاری که می خواست انجام داده بود. به نظر می رسید متقاعد…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 3
به طرفم حمله کرد و با حرص نیشگونی از پهلوم گرفت که جیغم به هوا رفت _ الان تصادف…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 29
بعد از خوش و بش تو خونه،همراه عماد اومدم تو پارکینگ و داشتم دور ماشین چرخ میزدم که دست به…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 46
فروزان برگشت و نگاهشکرد. با محبت لبخندی روی صورتش پاشاند. -خوبی؟ به زور لبخند زد و گفت: بهتر…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 2
جولیا نزدیکم شد و از پشت بغلم کرد و درحالی که دستاش رو دور شکمم سفت میپیچید کنار گوشم با…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 1
امروز اولین روز رفتنم به دانشگاه بود و به شدت استرس داشتم ، هیچ کس رو توی لندن نداشتم…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا
امروز اولین روز رفتنم به دانشگاه بود و به شدت استرس داشتم ، هیچ کس رو توی لندن…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 28
بعد از خوردن شام و تموم شدن مراسم یک ساعتی طول کشید تا خل و چل بازی های…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 45
ولی حالا چه؟ چند تا جوجه دست دوست دخترهایشان را گرفته و آمده بودند. مسخره بود. سوار ماشینش…
بیشتر بخوانید »