رمان
-
رمان دیازپام پارت 24
خونسرد نگاهش و به چشمهام دوخت. ذهنم درگیر دست حلقه شده ی الی به دور انگشتهای ویهان بود. اومدن سمتمون.…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 35
از سونوگرافی که بیرون اومدیم،ذوق همراه با غمی تموم دلم و پر کرده بود، گلوم پر از بغض بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان حرارت تنت پارت 37
می خنده و با یه حرکت بلند میشه … تموم تنم تیر میکشه از درد دلم ! … منو بغلش…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 37
” نـــــــورا “ دستامو که از استرس یخ زده بودن رو بهم چلوندم و به سر در ساختمون خیره…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 36
” امیرعلـــــے “ بعد از آخرین باری که نورا رو دیده بودم خیلی وقت گذشته بود وقتش بود که…
بیشتر بخوانید » -
رمان استاد خاص من پارت 34
فقط میدونستم نباید بند و آب بدم، نباید میذاشتم کسی بویی از این ماجرا ببره و حالا باید یه…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 23
اتاق بیرون اومدم. تمام لامپ های سالن خاموش بودن و فقط چند تا چراغ خواب روشن بود. فکر کردم نیستن.…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 63
خانواده ی پدریش هم بوشهر بود غیر از آنها. آنها هم که حمیرا و سینا را تحریم کرده بودند.…
بیشتر بخوانید » -
رمان من یک بازنده نیستم پارت 62
-اگه بچه مو بهم ندی ازت شکایت می کنم. -شکایت کن. سارا با جدیت گفت: بچه ی منه، تو…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 35
آب دهنم رو قورت دادم و سعی کردم بغض توی صدام رو پس بزنم _من ایرانم بابا !! چند…
بیشتر بخوانید »