رمان پارلا
-
پارت 5 رمان پارلا
آزاده وارد آشپزخانه شد و پرسید: الهه چی؟ من دستم را در هوا تکان دادم و گفتم: اونو ولش کن!…
بیشتر بخوانید » -
پارت 4 رمان پارلا
پرونده م و خیلی با دقت مرور کردی. سیاوش شانه بالا انداخت و گفت: حافظه ی خوبی دارم. در یک…
بیشتر بخوانید » -
پارت 3 رمان پارلا
پارلا تحمل کن… همین الان برایت آژانس می گیرم. خون از بین انگشت های دست راستم که روی زخم سرم…
بیشتر بخوانید » -
پارت 2 رمان پارلا
من و ببینه که تو رو نمی گیره خره! آخه کی من و بی خیال می شه می یاد سراغ…
بیشتر بخوانید » -
پارت 1 رمان پارلا
خانومم! یه لحظه تشریف بیارید اینجا! مارال محکم توی بازویم زد و گفت: گشت ارشاده. قلبم در سینه فرو ریخت.…
بیشتر بخوانید »