رمان ویدیا جلد دوم
-
رمان ویدیا جلد دوم پارت 48
#ایران_تهران #پانیذ آنا چرخی دور پانیذ زد. -باورم نمی شه این خودتی پانی! خدای من، چقدر خوشگل شدی!! از…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 47
#ایران_تهران #پانیذ دل توی دل علیرام نبود تا از پانیذ راجع به عکس پروفایلش سؤال کنه که به خاطرش…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 46
#ایران_تهران #علیرام کلافه از جلسه ی آخر سال وارد اتاقش شد. این روزها بیشتر از همیشه کلافه و نگران…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 45
#ایران_تهران #پانیذ صبح اول وقت آماده شد تا به دانشگاه بره هر چند روزهای آخر سال بود و همه…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 44
چیزی تا عید نمانده بود و ویدیا در تکاپوی گرفتن مراسم بزرگی به مناسبت آمدن بهار در عمارت…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 43
#ایران_تهران #یاس یاس از اتاق بیرون اومد. شاهو و ملیکا پشت میز صبحانه نشسته بودند. تمام…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 42
#ایران_کیش #علیرام سؤالی نگاهم رو بهش دوختم. اشک توی چشم هاش حلقه زده بود. با صدایی که می لرزید…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 41
#ایران،کیش #پانیذ علیرام لبخند دلنشینی زد. -چیه؟ یه دوست که بیشتر ندارم، نباید دلم برات تنگ بشه؟ پانیذ نمیدونست چه…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 40
#ایران_تهران #علیرام -نه، شاید هنوز کمی مریضم، همین. سمیرا پله ها رو بالا اومد. با دیدن علیرام و پانیذ ابروئی…
بیشتر بخوانید » -
رمان ویدیا جلد دوم پارت 39
#ایران_تهران #پانیذ مامان پشت چشمی نازک کرد. -چیه؟ اگه دوست نداری نرو! -نه نه، الان که دارم فکر می کنم…
بیشتر بخوانید »