رمان رأسجنون
-
رمان رأسجنون پارت 37
– شاهین اگه میخوای اینجا موندگار شی با درس بچهها میخوای چیکار کنی؟ – ترمه که دانشگاهش تموم شده…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 36
گوشیاش را برداشت و بعد از بالا آوردن شمارهی پویا، ماشین را استارت زد. – الو پویا کجایی؟ صدای…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 35
هیلا خنده کنان جیغی کشید و ترانه برای این محبت عمو و برادرزاده که همیشه پر از کلکل بود،…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 34
جدی رو به سویش لب باز کرد: – درسته حوزهی کاری من پارچهست اما انقدری بیاطلاع نیستم که امضای…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 33
دست برد تا پنجره را ببندد و از این برج بلند نحس بیرون بزند. پادشاه معید اگر میفهمید، محتملا…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 32
کیامهر نچی کرد و روی صندلیاش جابهجا شد. – مسلما کسی که لقمه به این بزرگی برمیداره، دو تا…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 31
به عادت همیشه، وقتی برای یادآوردن چیزی تلاش میکرد، با انگشت شقیقهاش را فشرد و یک آن ذهنش به…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 30
– راستش چند وقت پیش که خیلی عصبی بودم یهو راهمو کج کردم جایی که پاتوقمون بود، خب داداشش…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 29
نگاهش را با زور بالا آورد و روی تک تک اعضای چهره مرد روبهرویش نشاند. کوچکترین تغییری را ندید…
بیشتر بخوانید » -
رمان رأسجنون پارت 28
باور نمیکرد مرد ایستادهی روبهرویش را… ناباور به سمت سها چرخید تا صحت دیدهاش تأئید شود. سها با برق…
بیشتر بخوانید »