رمان دیازپام
-
رمان دیازپام پارت 6
و دستم و ول کرد. متعجب قدمی به عقب برداشتم. تا حالا طی مدت سفرمون انقدر عصبی ندیده…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 5
نگاهم به نیم رخش افتاد. صورتی استخونی و مردونه داشت. دماغش کشیده بود و ته ریش داشت. کمی…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 4
میدونستم حق با اونه اما من حتی چهره اش رو درست ندیده بودم و اصلاً نمیدونستم کی هست!…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 3
با دیدن شمشادی نزدیک پنجره، خوشحال از تنه اش بالا رفتم. پرده کمی کنار رفته بود و به داخل…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 2
-چطوری؟! پا روی پام انداختم. -مثل اینکه شازده ی ارباب داره از خارج بر می گرده، اربابم می…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام
رمان دیازپام نویسنده : فریده بانو ژانر : عاشقانه روبروی آینه ی کوچک توی تنها اتاق خونه ایستادم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان دیازپام پارت 1
روبروی آینه ی کوچک توی تنها اتاق خونه ایستادم. موهای مشکی و نرمم رو کامل بافتم و لچکو…
بیشتر بخوانید »