جلد دوم دیانه
-
پارت 14 جلد دوم دیانه
با اینکه چهره ی آرایش کرده ای داشت اما انگار حال نداشت. مونده بودم چطوری میخوان سوار شن که…
بیشتر بخوانید » -
پارت 13 جلد دوم دیانه
اخطاری اسم مونا رو صدا کردم. برگشت سمتم. -نه خدائی، مگه دروغ میگم؟ قربون خدا بشم آخه مگه میشه؟…
بیشتر بخوانید » -
پارت 12 جلد دوم دیانه
تو سالن فرودگاه منتظر نهال و امیریل ایستادم. دلم یه جوری بود. با دیدنشون دست تکون دادم. هر بار…
بیشتر بخوانید » -
پارت 11جلد دوم دیانه
زنگ رو فشردم. به لحظه نکشید در با صدای تیکی باز شد. حیاط حال و هوای پاییز داشت. یهو…
بیشتر بخوانید » -
پارت 10 جلد دوم دیانه
-نیازی به جبران نیست. هر کسی جای شما بود باز کمکش می کردم. -بله اما بازم لازم بود تشکر…
بیشتر بخوانید » -
پارت 9 جلد دوم دیانه
#امیریل -سلام مولائی، چی شد؟ … آها … درسته … باشه ممنون. گوشی رو قطع کردم. دیانه فروغی … موضوع…
بیشتر بخوانید » -
پارت 8 جلد دوم دیانه
#کران نگاهم رو بهش دوختم. رنگ پریده اش پریده تر شده بود. نگاه دکتر و پرستار به صورتش بود.…
بیشتر بخوانید » -
پارت 7 جلد دوم دیانه
با تنه ای کوتاه از کنارم رد شد. سر برگردوندم و نگاهی به قامت بلند و قدمهای استوارش انداختم.…
بیشتر بخوانید » -
پارت 6 جلد دوم دیانه
نگاهم رو از شیشه به جاده دوختم. هلیا خودش رو وسط دو تا صندلی کشید. -واای چه خبره انقدر…
بیشتر بخوانید » -
پارت 5 جلد دوم دیانه
امیر علی: حالا شروع کنین … تا اون موقع فکر می کنم. امیر علی و حمید و من با…
بیشتر بخوانید »