رمانرمان اسطوره
رمان اسطوره
فصل اول
زیر باران…زیر شلاق های بی امان بهاره اش…ایستادم و چشم دوختم به ماشینهای رنگارنگ و سرنشین های از دنیا بی خبرشان…! دستم را به جایی بند کردم که مبادا بیفتم و بیش از این خرد شوم…بیش از این له شوم…بیش از این خراب شوم…!
صدای بوق ماشینها مثل سوهان…یا نه مثل تیغ….! یا نه از آن بدتر…مثل یک شمیشیر زهرآلود…! روحم را خراش میدادند.سرم را به همانجایی که دستم بند بود و نمی دانستم کجاست…تکیه دادم…! آب از فرق سرم راه می گرفت…از تیغه بینی ام فرو می چکید و تا زیر چانه ام راهش را باز می کرد…! از آن به بعدش را…نمی دانم به کجا می رفت…!
پارت های رمان https://goo.gl/jKwPBZ
سلام. از کجا میتونم فایل کامل رمان اسطوره رو به صورت پی دی اف پیدا کنم؟
فصل بعدش رو کی میزاین
به زودی میزارم