امیرعلی که از صدای داد بابا خشکش زده بود به خودش اومد و بعد اینکه با خشم نیم نگاهی سمت من انداخت دندوناش روی هم سابید و تلخ گفت : _باشه این بارم من شدم تقصیر کار !!! و بدون اینکه مهلت حرف زدن …
Read More »Monthly Archives: نوامبر 2021
رمان ویدیا جلد دوم پارت ۵۷
#ایران_تهران #میلاد با اومدن جواب آزمایشات همه با خیال آسوده به دنبال تدارکات مراسم بودند. حالا همه میدانستند که عیلرام و پانیذ نامزد کردند. میلاد نمیتونست نامزدی پانیذ را باور کند. پانیذ، کسی که در خیالش با او خانه و کاشانه اش را ساخته بود، حالا به …
Read More »رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت ۱۰۵
اگه میدونست من چه سختی ها و بدبختی هایی کشیدم اینطوری مخالف نبود ، با یادآوری اتفاقایی که برام افتاده بود نفسم رو آه مانند بیرون فرستادم و گفتم : _بالاخره یه طورایی شد دیگه …..و امشب برای همین اومدیم باهاتون درمیون بزاریم و امیدوارم که پیشمون باشید امیرعلی …
Read More »رمان ویدیا جلد دوم پارت ۵۶
#ایران_تهران #علیرام همیشه در خیالاتش اتاق پانیذ را با رنگهای شاد تصور می کرد. اتاق مثل تصوراتش بود. لبخند روی لبهایش نشست. پانیذ به سمت علیرام چرخید و در دو قدمیش ایستاد. – به چی می خندی؟ علیرام کمی به سمت پانیذ خم شد و عطر تنش …
Read More »رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت ۱۰۴
_آیناز چی شدی دختر ؟؟! با حال بد آب دهنم رو قورت دادم و لرزون گفتم : _واااای خدای من مثبته روی تخت خوابوندم و کلافه بالای سرم ایستاد _نترس به این تست ها زیادم اعتمادی نیست !! نَم اشک به چشمام نشست و درمونده نالیدم : _حالا …
Read More »رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت ۱۰۳
چطور تموم مدت این به ذهنم نرسیده بود ؟! شاید اونجا بردش آره !! از شرکت بیرون زده و بعد از اینکه سوار ماشین شدم با سرعت به اون سمت روندم باید تا دیر نشده سر از اونجا درمیاوردم ببینم چه خبره و اونجا هست یا نه ؟؟! با …
Read More »رمان ویدیا جلد دوم پارت ۵۵
#ایران_تهران #پانیذ یک هفته از روزی که با علیرام و بقیه به ویلای علیرام رفته بودند میگذشت. طی این یک هفته علیرام بهش فرصت داده بود تا در نبودش کاملا فکرهاش رو بکند و اگر دل و عقلش راضی بودند، علیرام با خانواده اش برای خواستگاری بیان. پانیذ …
Read More »