ماه: مرداد ۱۳۹۷
-
پارت 5 جلد دوم دیانه
امیر علی: حالا شروع کنین … تا اون موقع فکر می کنم. امیر علی و حمید و من با…
بیشتر بخوانید » -
پارت 4 جلد دوم دیانه
با نگاهم تا آشپزخونه بدرقه اش کردم. وقتی از نظرم پنهان شد سرم و به مبل تکیه دادم و…
بیشتر بخوانید » -
پارت 3 جلد دوم دیانه
بالاخره مهمونی تموم شد و به خونه برگشتم. روزها می اومدن و میرفتن. اوضاع کار بهتر شده بود و…
بیشتر بخوانید » -
پارت 2 جلد دوم دیانه
نگهبان با دیدنمون در و کامل باز کرد. پارسا با ماشین وارد باغ شد. پیاده شدم و نگاهی…
بیشتر بخوانید » -
پارت 1 جلد دوم دیانه
با چند گام بلند سمت اتاق کار آقای کاظمی رفتم و بی هوا در و باز کردم. آقای کاظمی…
بیشتر بخوانید » -
رمان
رمان معشوقه اجباری ارباب
رمان معشوقه اجباری ارباب براساس داستانی واقعی❌ بسم االله الرحمن الرحیم مامانم شونه هامو تکون داد و صدام می زد:…
بیشتر بخوانید » -
پارت آخر رمان معشوقه اجباری ارباب
آراد نگام کرد و گفت: نترس! اگه چیزی بگه، اولین کسی که می کشم خودشه! اینو گفت و با سرعت…
بیشتر بخوانید » -
پارت 42 رمان معشوقه اجباری ارباب
– پس چرا رنگت پریده؟! – ها؟… پریده؟! …کجاش پریده؟!…من خوبم! – مطمئنی خوبی؟! – آره… آره. صبحونتو بخور. دستشو…
بیشتر بخوانید » -
پارت 41 رمان معشوقه اجباری ارباب
جون خندیدن نداشتم.گذاشتم رو تخت. شالو از سرم برداشت. دکمه های پالتومو باز می کرد. دستشو گرفتم و گفتم: ول…
بیشتر بخوانید » -
پارت 40 رمان معشوقه اجباری ارباب
آراد اومد پیشم و گفت: بریم؟ – زود نیست؟ – بخاطر فرحناز می گم. به زور از زیر دستش فرار…
بیشتر بخوانید »