ماه: مرداد ۱۳۹۷
-
پارت 4 جلد دوم اسطوره
همان دستهایی که اثر گاز دندانهایش تمام پوست و گوشتش را کبود کرده بود…! -شاید بهتر باشه بریم خونشون…اونجور که…
بیشتر بخوانید » -
پارت 3 جلد دوم اسطوره
دانیار: گیج و متعجب به گوشی توی دستم خیره شدم و بعد به افشین نگاه کردم و گفتم: -چی؟ افشین…
بیشتر بخوانید » -
پارت 2 جلد دوم اسطوره
من دیگر سردم نبود…سردم نمی شد…! -می گم پاشو…به اندازه کافی روزمون رو خراب کردی…! شرمزده نگاهش کردم و گفتم:…
بیشتر بخوانید » -
پارت 1 جلد دوم اسطوره
رمان: جلد دوم اسطوره نویسنده : P*E*G*A*H فصل دوم پنج ماه بعد شاداب: -دریغ از ذره ای شعور تو…
بیشتر بخوانید » -
پارت آخر رمان اسطوره
با عصبانیت گفت: -یعنی منو فقط واسه همین می خوای؟ شقیقه ام را مالیدم و گفتم: -من کی گفتم تو…
بیشتر بخوانید » -
پارت 12 رمان اسطوره
چشمانم می سوختند…بد می سوختند… -به خاطر دانیار…به خاطر اینکه تو رو هم از دست نده باید تحمل کنی…تو که…
بیشتر بخوانید » -
پارت 11 رمان اسطوره
-ریخت و قیافه خودت رو ندیدی..! خندید…! -من مریضم مثلاً…! ساعد قطورش را فشار دادم و گفتم: -منم برادر مریضم……
بیشتر بخوانید » -
پارت 10 رمان اسطوره
نفسی تازه کرد و ادامه داد: -خلاصه اینکه…دختر جماعت اگه حواسش نباشه…به فنا رفته..خصوصا توی محیط بسته ایران..با فرهنگ خاص…
بیشتر بخوانید » -
پارت 9 رمان اسطوره
-کجاست؟ هنوز خودکار دستش بودو هنوز خط می کشید.کمی جلوتر رفتم.کاغذ پر بود از خطوط درهم و نا مفهموم. -یه…
بیشتر بخوانید » -
پارت 8 رمان اسطوره
-من با تو چیکار کنم دختر؟ کمی قدمهایم را تند کردم..نزدیکش شدم ولی تا خواستم صدایش بزنم…پایش روی پوست موزی…
بیشتر بخوانید »