رمان طلایه دار

رمان طلایه دار پارت 128

4.1
(7)

ادامه داد:

– خیانت هم نمی‌کنم… تو منو اینطوری شناختی شاداب؟ اصلا منو شناختی؟

جوابی نداشت که بدهد.

دخترک در این لحظه حتی خودش را هم نمی‌شناخت.

حرفِ چه کسی را باور کند؟

قلبش داشت می‌ترکید!

رسام مشغول بازی کردن با خرمن موهای خوش بویش شد و ادامه داد:

– حق داری… حق داری فلفل کوچولوی من!… من راهِ اشتباهی رفتم… نمی‌خواستم تو رو درگیر کارام کنم‌… می‌خواستم آرامش داشته باشی شاد!

اشک تازه متولد شده دخترک رو با بوسه پاک کرد.

شاداب لب زد:

– ندارم.

رسام چشم بست و با آه جواب داد:

– می‌دونم… منم ندارم!

با چشم‌های سرخ شده‌اش شیفته نگاهش کرد و آرام تر گفت:

– آرامشم تویی شاداب… ولی انگار تو رو ندارم… جسمت با منه اما روحت نه… من دارم عذابت می دم اما.. اما‌‌‌..

دست آزادش را سر داد و شکم شاداب را از زیر لباسش لمس کرد.

آخ که انگار حرارت گداخته از زیر دستش برخواسته بود!

– نمی تونم شاداب… نمی‌تونم رهات کنم… متوجهی؟ دارم همه این کارا رو می کنم که تو

رو نگه دارم… فکر می‌کنی من به شیخ و دخترش فاطمه اهمیت می‌دم؟

دست رسام بالا تر رفت.

نفس هایش تند شد و با هول گفت:

– پس چرا… چرا فاطمه اینجا میاد؟

– چون همه‌اش نقشه است… شیخ باید بهم اعتماد کنه.

دست رسام بیشتر پیش روی کرد.

نمی‌گذاشت که تمرکز کند.

حواسش به خاطر کاری که داشت انجام می‌داد جمع نبود!

همین حالا یک دعوا پشت سر گذاشته بودند که تمام نشده بود و حالا…

با شرم لب گزید و بی نفس گفت:

– پاشو… نکن رسام!

چشم‌های خمار رسام گویای حال درونش بود!

با صدای خش داری گفت:

– پسم بزن…

کنار لبش را بوسید و گفت:

– می‌تونی؟

هولش داد…

آرام و ضعیف که اصلا به حساب نمی‌آمد.

رسام نرم خندید و زیر گلویش را بوسید و زمزمه کرد:

– فلفلِ من!

تو هم منو می‌خوای نه؟… تو هم با من آروم می‌شی.

لباسش را بالا داد که شاداب با صدای لرزانی گفت:

– نه… نه رسام پاشو… هنوز حرف داریم!

– حرفم می‌زنیم… مثلا من می‌خوام بگم که تو خیلی خوشمزه‌ای…

پوستت عینِ یه بچه صاف و لطیفِ انگار نه انگار که یه بچه به دنیا آوردی.

مشت ضعیفی به بازویش زد و غر زد:

– فرصت طلب منظورم این نبود… وایی رسام نکن!

– جانم!

شاداب دست روی لب‌هایش فشرد که صدای جیغ کشیدنش به بیرون نرود و رسوا نشوند.

همین طوری هم آبرویی برایشان باقی نمانده بود.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا : 7

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا