رمان رأس‌جنون

رمان رأس‌جنون پارت 124

3.7
(75)

 

– ما را به جز خیالت فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد.

(سلمان_ساوجی)

کاملا غیرارادی نیشش به حالت خوشی باز شد.

– یکی از دلایل علاقه‌ی بیش از حدم بهت این طبع شعر گویی‌ته که من ندارمش.

به نگاه مات مانده‌ی مرد خنده‌ی بلندی کرد و چه حالی این روزها در حال تجربه بود. عجیب ولی ملموس و دوست داشتنی!

کیامهر در حالی که عجیب از این روی شیطنت بار دخترک لذت می‌برد، دست به سمت صورتش برد و لپش را میان دو انگشت شست و اشاره‌اش گرفت و اندکی آن را کشید.

– نذار بزنم یه لقمه چپت کنم که واسه من اینجور بلبل زبونی نکنی بچه!

هیلا با همان خنده‌ی صدادارش دستی به موهای جلویش رساند و آن را پشت گوش انداخت. برای مرد زبانش را بیرون آورد و سرخوشانه دوباره زیر خنده زد.

– نمی‌تونی اینکارو کنی جناب کیامهر معید!

کیامهر با خنده تهدید گونه‌ای لب باز کرد:

– مثل اینکه یادت رفته قلق ساکت کردنت دستم اومده! اگه یادت رفته می‌تونم یادآوریت کنم تا هیچوقت فراموشش نکنی!

هیلا با هین بلندی، مشتش را به سینه‌ی مرد کوبید و سریع قدمی به عقب برداشت و از تنش جدا شد.

– بنظرم اصلا رو دادن بهت خوب نیست کیامهر! بزن بریم قبل از اینکه آب بشم برم تو زمین.

حالا نوبت کیامهر بود که بلند زیر خنده بزند و صدای قهقه‌اش در هوا بپیچد. لذت این لحظه‌ها در حال گوشت شدن و چسبیدن به تنش بود.

رأس جـنون🕊, [17/03/2025 05:45 ب.ظ] #رأس‌جنون
#پارت۷۲۶

هیلا با همان گونه‌های سرخ شده از خجالت سرش را چرخاند و در حالی که ریز ریز می‌خندید پشت به مرد شروع به حرکت کرد. تازه سر شب بود و کلی وقت برای با هم بودن داشتند.

از فکر اینکه قرار است چند ساعت کنار هم باشند و خوش بگذرانند، دلش ضعف می‌رفت. نفس عمیقی از هوای در حال جریان گرفت و انگار دیگر گرمای هوا آزارش نمی‌داد. این مرد بودنش کافی بود تا حالش را کاملا عوض کند.

– یکم آروم برو ما هم بهت برسیم خانم!

– از پاهات به درستی استفاده کن آقا!

مجدد صدای قهقه‌ی مرد به هوا رفت و چقدر شنیدن صدایش میان این هیاهوی خیابان زیبا و دلنشین بود.
اصلا ای کاش می‌شد این لحظات را قاب گرفت و تا ابد نگهش می‌داشت…شیرینی‌اش هنوز زیر زبانش بود!

***

دستمال را دور دهانش کشید و بعد از اتمام کار کنار بشقاب رهایش کرد. نیم نگاهی به اطراف رستوران انداخت و با خیال راحتی مشغول تماشای دخترک شد.

دخترکی که فارغ از آدم‌ها و فضای اطرافش، به آرامی نوشابه‌اش را می‌نوشید و نگاهش به بیرون پنجره دوخته بود. این دختر امروز با آن حالی که از آسانسور بیرون زده بود او را تا سر حد مرگ ترسانده بود.

البته که چشم پوشی از حلاوتی که بعد از آن چشیده بود، اشتباه بود! همه چیزش زیبا و تو دل برو بود و…این چند روز دائما در این فکر بود که چطور قبلا چشمش به روی این همه زیبایی بسته بود؟

دست به سینه کمی در جایش جابجا شد و اینبار لبخندی روی لبش نشاند. در هر صورت داشتنش آن هم در این لحظه کافی بود!

رأس جـنون🕊, [18/03/2025 05:44 ب.ظ] #رأس‌جنون
#پارت۷۲۷

– چرا انقدر من‌و نگاه می‌کنی؟

– فوضولی؟

هیلا در حالی که در تلاش بود جلوی کش آمدن لبانش را بگیرد، چشم گرد کرد و آرام صدایش زد:

– کیامهر؟ جدیدا یه جوابایی می‌دی که کلا کیامهر قبلی رو یادم رفته!

کیامهر در حالی که از شدت خنده شانه‌هایش می‌لرزید، کمر به پشتی صندلی تکیه داد و با ضربه‌ی انگشتانش به روی میز آهنگ نامنظمی را ایجاد کرد.

– بده دارم رویِ واقعی‌مو نشونت می‌دم که از الان روم فکر کنی؟ البته که جرأت رد کردن نداری صرفا تلاش کردم ادای آدمای روشن فکر رو دربیارم!

هیلا از شدت خنده نوشیدنی را روی میز گذاشت و سرش به عقب پرتاب شد.

– اصلا عاشق این جوابای خاصتم!

کیامهر با چشم غره‌ی پر از خنده‌ای لب باز کرد:

– عاشق همه چیِ منی اِلا خود اصلیم!

– مگه یه نسخه غیر اصلی هم داری؟

حالا دور، دورِ زبان درازی دخترک بود که خودش به حرف خودش قاه قاه می‌خندید.
با حرص انگشت اشاره‌اش را به سمت هیلا دراز کرد و با میمیک صورتی که بهم زده بود جواب داد:

– شیطونه می‌گه دوباره اون حرکت‌و روش بزن تا زبونت کوتاه بیاد!

حالا نوبت هیلا بود که به آنی از شدت خجالت سرخ شد و از موضعش کوتاه بیاید.

– اصلا خوشم از این حرف نمی‌آد کیامهر، بازی رو ناعادلانه می‌چرخونی!

کیامهر با ابرویی که از خوشی بالا انداخت نیم رخ صورتش را به نمایش گذاشت.

رأس جـنون🕊, [24/03/2025 05:44 ب.ظ] #رأس‌جنون
#پارت۷۲۸

– همینه که هست، عاقبت زبون درازی تو اینه!

هیلا لیوان روی میز را جابجا کرد و همزمان چشم غره‌اش را برای مرد به نمایش گذاشت.

– اصلا دیگه برام مهم نیست.

کیامهر با ته مایه‌ی خنده‌ای که رو لبانش جاری بود، دست دراز کرد و دو دست دخترک را گرفت.

– هیلا جان من‌و نگاه کن!

هیلا تخس نگاهش را به سمت او چرخاند.

– بحث قبلی رو بیخیال خب؟ می‌خوام راجع به یه چیز دیگه‌ای صحبت کنم که واجب هم هست!

هیلا با تعجب از این تغییر فاز یکهویی کیامهر دو ابرویش بالا پرید و تنش را جلو کشید.

– جونم چیزی شده؟

– جونت سلامت!…باید راجع به چیزی صحبت کنم که نمی‌دونم با شنیدنش ممکنه چه حالی پیدا کنی اما گفتنش اون هم وقتی که اول راهیم بهتره!

هیلا سرش را به نشانه‌ی تأئید بالا و پایین کرد.

– جانم.

– دختری که توی آسانسور دیدی مرجان دختر عمه‌م هست که جانشین پدر و مادرش شده و شریک کاری‌مونه! ولی مهم‌تر از اینا اینه که اون چند سالی هست که به من علاقه‌مند شده و بارها اون رو به روم آورده اما من همیشه نگاهم به اون در حد دخترعمه بوده و هیچوقت تغییری نکرده به همین دلیل بارها چه مستقیم چه غیرمستقیم بهش جواب دادم اما اون دست بردار نیست.

با دیدن رنگی که از صورت دخترک پرید، حرف زدنش متوقف شد و به جایش یکی از دستانش را روی صورت هیلا نشاند.

رأس جـنون🕊, [25/03/2025 05:44 ب.ظ] #رأس‌جنون
#پارت۷۲۹

– چرا اینطور شدی خانم؟ بنظرت من خُلم که پام بلغزه؟

– نه اینجور فکر نمی‌کنم بخدا! ولی دست خودم نیست…دلم یه جوری شده.

سعی کرد ارتباط چشمی‌‌اش را با دخترک قطع نکند تا این ناآرامی‌اش را کمتر کند.

– دلت هیچ جور نشه تا زمانی دل من پیش توئه و تا ابد هم پیشته…اگه قصد لرزیدن داشت که الان تو زندگی من نبودی و به قول مامانم من‌و آدم نکرده بودی!

هیلا متعجب نگاهش کرد.

– چی؟ من آدمت کردم؟

تک خنده‌ای زد و دستش را دوباره روی دستان دخترم نشاند.

– فکر کنم بشینی پیش مامانم تا صبح قراره غیبت و بدگویی من‌و بشنوی!

خنده‌اش مصری بود که بلافاصله روی لبان دخترک نشست.

– باور نمی‌کنم…چقدر خلافکار بودی آخه!

– آره و واقعا توجیح‌شون نمی‌کنم اما…الان با احساس و روزهایی که دارم تجربه می‌کنم حالم به شدت خوبه و دوست ندارم حتی یادآور گذشته‌م بشم!

– خب خداروشکر مثل اینکه برای زندگیت مفید واقع شدم!

کیامهر سری برایش تکان داد.

– از بحث اصلی‌مون دور نشیم…خواستم بگم اون از هر فرصتی برای نزدیک شدن به من استفاده می‌کنه، خیلی اوقاتم که به اوج دیوونگیش می‌رسه دوباره اعتراف به حسش می‌کنه!

هیلا نفسش را بیرون داد و با دقت به حرف‌های کیامهر گوش داد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا : 75

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا