رمان ویدیا

رمان ویدیا

5
(1)

 

رمان ویدیا

نویسنده : فریده بانو

 

با صدای هلهله ی آدینه سر خدمتکار خونه عصبی از خواب پا شدم

دستی به موهای *** بلندم کشیدم

و با همون لبای خواب بلندم پا برهنه از اتاق بیرون اومدم

از نرده های طبقه بالا آویزون شدم

موهای بلندم روی هوا معلق شد

با صدای خشداری گفتم:آدینه چه خبره کله سحر بابا بذار بخوابم

صدای مهربون آدینه بلند شد

_خواب چیه خانوم جان باید هلهله کنی

از پله ها پایین رفتم

_باز چی شده؟؟مامان اینا کجان؟

آدینه سری تکون داد

من نمیدونم پسر عمارت شاهی چی توی تو دیده که عاشقت شده

یهو چشم هام باز شد

موهامو کنار زدم

_تو چی گفتی؟!

خنده ی ریزی کرد

_چیه خواب از سرت پرید خانوم جان

پشت چشمی نازک کردم

_نخیر،کی گفته فقط واسم سوال شد همین

آدینه سری تکون داد گفت:

_من این موهارو تو آسیاب سفید نکردم خانوم جان
عشق تو چشمات دو دو میزنه

خندیدم و سرمو پایین انداختم

_حالا بگو چی شده

_اول برو دست و صورتو بشور بعد بیا تا بهت بگم

پامو زمین کوبیدم

اه آدینه

_همینه که هست دیگه نمیخوای که هیج

رفتم سمت سرویس بهداشتی

مش رحمان چه زن لجبازی داره

صدای خنده ی آدینه بلند شد

وارد سرویس بهداشتی شدم

آب و باز کردم و صورتم و شستم

نگاهی به چهرم که توی آیینه افتاده بود انداختم

پوست سفید،چشم ابروی مشکی و خال کوچکی که گوشه ی لبم خودنمایی میکرد

از چهرم راضیم

دستی به موهای بلندم کشیدم

از سرویس بهداشتی بیرون اومدم

رفتم سمت آشپزخونه

دل تو دلم نبود تا بدونم چه اتفاقی افتاده و عمارت شاهی چه خبره

_پشت میز نشستم و شروع کردم به خوردن

دهن پر گفتم:بگو دیگه

_واه دخترم این چه وضع غذا خوردن
الان اگه خانوم تورو اینطوری ببینه حتما مواخذت میکنه

دستی تو هوا تکون دادم

_الآن که مامان نیست

آدینه روی صندلی نشست گفت:

_جونم برات بگه آقا بزرگ امروز از عمارت شاهی زنگ زد

_خب

_خب به جمالت،

_اه آدینه جوون

_چیه دختر جان
دخترم انقدر هول؟؟

 

دانلود رمان 

.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا : 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

‫4 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا