دانلود رمان حرارت تنت

رمان های آنلاین

adminشهریور ۳۰, ۱۳۹۷
174 148,547

رمان حرارت تنت 4.3 (6)

رمان حرارت تنت نفس نفس می زنم. توجهش سمت دیوار جلب میشه و یه قدم جلو میاد … ترسیده تر،…
بیشتر بخوانید »

تازه
پرخواننده
نظرها

رمان استاد مغرور من
مهر ۲۰, ۱۳۹۷
رمان عروس استاد فصل دوم استاد مغرورمن
آذر ۶, ۱۳۹۷
رمان دانشجوی شیطون بلا
اسفند ۸, ۱۳۹۷
رمان معشوقه اجباری ارباب
مرداد ۲۱, ۱۳۹۷
رمان دانشجوی شیطون بلا پارت 1
اسفند ۸, ۱۳۹۷
رمان معشوقه‌ی فراری استاد
مرداد ۱۷, ۱۳۹۸
رمان حرارت تنت
شهریور ۳۰, ۱۳۹۷
رمان استاد خاص من پارت 1
بهمن ۱۲, ۱۳۹۷
رمان استاد خاص من
بهمن ۱۲, ۱۳۹۷
رمان عروس استاد پارت ۳۵
فروردین ۵, ۱۳۹۸

خواننده رمان
تا سه روز دیگه باید صبر کنیم بفهمیم چی تو ظرف بود چی میشد دو...
راحیل
وای خیلی خیلی قشنگ بود دستتون طلا تا الان همیشه پنج ستاره از...
....
ادمین جان چرا اینقد دیر ب دیر پارت میذاری پارتاتم ک کمن.مراع...
....
سلام براچی اینقد دیر ب دیر پارت میذارین حداقل روزای پارت گذا...
هانا
ای جاااااان بیچاره کیامهر😂 هیلا چقدر خنگ میزنه واقعا توی باغ...
خواننده رمان
نباید سه پارت قبلی که تا الان باید میومد هم رو این پارت باشه...
هانا
چرا پارت جدید نمیاد؟؟؟؟؟...
خواننده رمان
کجایی ادمین محترم لااقل یه خبری چیزی بده بدونیم پارت نیست نو...
قربانی
پارت جدید نمیگذارید؟...
خواننده رمان
چرا پارت نمیذاری ادمین جان دلون خوش بود به منظم بودن پارت گذ...

رمان آزرم پارت ۱۴۴ دی ۵, ۱۴۰۳
انگشت اشاره ی دخترک به علامت هیس روی لب های مرد می نشیند … مستی کم کم می رود و روی واقعی اش نمایان می شود … آرامی که عجیب خسته بود – دلم می خواد یه دستگاهی اختراع کنم … یه دستگاهی که وصلش کنم به مغزم و همه ی گذشته رو از ذهنم […]
Sahel Mehrad
رمان یادگارهای کبود پارت ۳۰ دی ۵, ۱۴۰۳
*** از میان شلوغی و همهمه گذشت تا به بازار پارچه‌فروشان رسید. عرق پیشانی‌اش را با دست خشک کرد. نگاهش سمت میدان قدیمی بازار کشیده شد و ذهنش به گذشته‌ها پر کشید. آن زمان‌‌ها فواره درون آب‌نمای فیروزه‌ایش جریان نداشت. او و حسام، چه کشتی‌هایی که کنارش نمی‌گرفتند! مردم هم حلقه‌‌زنان، معرکه‌شان را تماشا می‌کردند. […]
لیلا ✍️
از مصدر ستودن پارت 9 دی ۴, ۱۴۰۳
پارت9= گفتم=پری*ود که نیستی نه؟ تازه هفته ی پیش گفتی تموم شده با تردید و مکث جواب داد-عه نه بابا …دل درد سادس چیه مگه هومی گفتم چرا نیومدی؟ -حالش نبود میگم که..مامانم ایناهم نیستن تنها بودم گفتم بخوابم -تنهایی سلیطه؟چرا هیچی نگفتی -گفتم دانشگاهی سیسی -هوم….راستی سمیراا میخوام برم باشگاه میای؟ -حال ندارم ورزش […]
جانآ
رمان آزرم پارت ۱۴۳ دی ۴, ۱۴۰۳
نگاهی دقیق به صورتش می کنم … تمام زخم هارا شسته و آنهایی که لازم بود را پانسمان کرده ام …عقب می کشم و از جا بلند می شوم حرکتی نمی کند … چشمانش را هم بسته … خیلی خسته است بی حرف روی مبل،کنارش می نشینم … باید برای یک هفته نبودنش جنگ بزرگی […]
Sahel Mehrad
رمان پسر خوب – پارت ۷۵ دی ۴, ۱۴۰۳
ما یک رسم داشتیم. ما یعنی من و فرداد. یک رسم کمی سفیهانه. سالگرد پدرمان که میشد با نیم کیلو تخمه و یک جعبه دستمال کاغذی می‌نشستیم پای تلویزیون. آخرین بازی فوتبالی را که بابا دیده بود با هم می‌دیدیم. هر سال بیشتر و بیشتر به این نتیجه می‌رسیدیم که: «این بازی مگه مردن داشت؟» […]
وانیا
رمان آزرم پارت ۱۴۲ دی ۳, ۱۴۰۳
سردار بی حوصله دست به صورتش می کشد و دستور می دهد – وردار ببرش تا لشمو بیارم می خواهد با آن غول بیابانی مبارزه کند؟ … دیوانه شده بود حتما؟… اینبار دیگر ساکت نمی مانم – لباستو بپوش،باهم میریم … حق نداری یه ثانیه ی دیگه اینجا بمونی نگاه ترسناکش به سلیم است و […]
Sahel Mehrad
رمان یادگارهای کبود پارت ۲۹ دی ۳, ۱۴۰۳
یک تای ابرویش بالا رفت. تا به خودش بیاید، درون سورتمه، کنار حنانه نشسته بود. سیامک هم در واگن جلویی بود. آن ارتفاع و جاده‌های پر پیچ و خم، موهای تنش را سیخ می‌کرد. چشم بسته جیغ می‌کشید. حنانه برعکس او نمی‌ترسید و وقتی بد و بیراه می‌داد، به او خنده می‌کرد‌. دخترک بی‌شعور! چند […]
لیلا ✍️
رمان آزرم پارت ۱۴۱ دی ۲, ۱۴۰۳
با یک دست محکم روی سینه می کوبد و حریف می طلبد … شرطبندی روی اوی خشمگین سود زیادی داشت همهمه ها در هم آمیخته شده بود … انگار که او را به مزایده قرار داده باشند،هرکدام قیمتی می گویند … اما میان تمام حرف هایشان یک جمله مشترک بود …《من مطمئنم حریفو ناک اوت […]
Sahel Mehrad
رمان یادگارهای کبود پارت ۲۸ دی ۱, ۱۴۰۳
کمی جلو رفت، ناباور چشم در صورت ماستش گرداند. از چهره‌اش فهمید که او هم انتظار این دیدار ناگهانی و شوکه کننده را نداشت. هر دو مثل مجسمه، با نگاهی حاکی از حیرت به هم خیره بودند. سیامک که از برخورد آن دو متعجب بود، شقیقه‌اش را کمی خاراند و کنجکاوانه پرسید: – شماها چتونه؟ […]
لیلا ✍️
رمان آزرم پارت ۱۴۰ آذر ۳۰, ۱۴۰۳
چه کسی فکرش را می کرد؟ … این همه نزدیکی و در عین حال این همه جدایی بین من و او! بوی سیگار و الکلش را زیر بوی ادکلن گران قیمتش حبس کرده اما من می فهمم … ۶ ماه است که می دانم … ۶ ماهی که نمی دانم چگونه گذرانده ام … اصلا […]
Sahel Mehrad

خواننده رمان
تا سه روز دیگه باید صبر کنیم بفهمیم چی تو ظرف بود چی میشد دو...
راحیل
وای خیلی خیلی قشنگ بود دستتون طلا تا الان همیشه پنج ستاره از...
....
ادمین جان چرا اینقد دیر ب دیر پارت میذاری پارتاتم ک کمن.مراع...
....
سلام براچی اینقد دیر ب دیر پارت میذارین حداقل روزای پارت گذا...
هانا
ای جاااااان بیچاره کیامهر😂 هیلا چقدر خنگ میزنه واقعا توی باغ...

رمان حرارت تنت 4.3 (6)