پاورقی زندگی جلد دوم
-
پارت 16 رمان پاورقی زندگی (جلد دوم )
-من نگفتم… انگشتش روی لب می گذاشت:هیشش..همین که گفتم خیلی وقت نرفتیم نمی دانست چطور باید به او بفهماند نمی…
بیشتر بخوانید » -
پارت 15 رمان پاورقی زندگی (جلد دوم )
-نمی دونم باید چیکار کنم که تو احساس پوچی نکنی…من اگر نیوردمت… -می دونم بابا…من فقط تو دست وپاتون بودم…
بیشتر بخوانید » -
پارت 14 رمان پاورقی زندگی (جلد دوم )
آب دهانش قورت داد و با ناراحتی گفت:می خوای با مریم ازدواج کنی؟ -اگر نیما رو کمتر از من دوست…
بیشتر بخوانید » -
پارت 13 رمان پاورقی زندگی (جلد دوم )
با بی تفاوتی گفت:چه می دونم!شاید حرفی پیششون زدی که اون فکر کرده فقط می تونی با من حرف بزنی…
بیشتر بخوانید » -
پارت 12 رمان پاورقی زندگی (جلد دوم )
پریسا اشکی ریخت و گفت:تو دیونه ای،این همه مدت زور زدی دخترتو ببینی حالا که راضی شده می خوای پاشی…
بیشتر بخوانید » -
پارت 11 رمان پاورقی زندگی (جلد دوم )
صدای مهیار هر لحظه بلند تر می شد: -که به ساینا بگه من مادرتم،بعدش اونو باخودش ببره… شما هم ساده…
بیشتر بخوانید » -
پارت 10 رمان پاورقی زندگی (جلد دوم )
-بفرما بابا هم تایید کرد،عمه تو هم بیا یه ذره لاغر شی راحله با چشم غره دو بطری آب به…
بیشتر بخوانید » -
پارت 9 رمان پاورقی زندگی (جلد دوم )
-گفتم که می خوام برم مسافرت ایران آه با حسرتی کشید.دلش قنج می رفت برای دیدن ایران :آهان بله فراموش…
بیشتر بخوانید » -
پارت 8 رمان پاورقی زندگی (جلد دوم )
-زود باش یه چیزی بگو آرش،پیتزا می خوری؟اصلا ببینم چقدر پول داریم،اول باید پول اجاره خونه،آب،برق،گازو بدیم بعد هر چی…
بیشتر بخوانید » -
پارت 7 رمان پاورقی زندگی (جلد دوم )
مهیار با سر پایین خندید فرزین با تن صدای پایین گفت:زشته مهیار نخند… جان من مهیار خم شد و روزنامه…
بیشتر بخوانید »