رمان طلا
-
رمان طلا پارت 107
-الان کجا داری تشریف میبری +خدا ازتون نگذره که درد مردم براتون مسخره بازیه …
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 106
همه چیز برایم عجیب بود آوا هیچ حرف و حرکتی نزد که فرخ باز تاکید کرد.…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 105
درتب تند خواستن هم باشیم همیشه یک بعد جدید از هم کشف کنیم . کاش این روزهای…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 104
صدای خنده ام در کوچه پیچید زنها کنجکاو نگاهمان میکردند – نمیشه از همینجا ادامه…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 103
با دیدن مغازه ی سوپر مارکت یادم امد که چندتا چیز لازم دارم. به داخل…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 102
بلند شد و مراهم بلند کرد حال راه رفتن نداشتم. تکیه ام را به او دادم روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 101
+من چی قربونت برم ؟ -تو اسلحه قاچاق میکنی؟ خشکش زد، دستش همانطور بند…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 100
قصد داشتم جواب ندهم تا به خواب شیرینم ادامه بدهم اما شخص پشت خط ول کن نبود…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 99
دست به داخل موهایش بردم و شروع کردم نوازش کردن بعد از چند دقیقه آرام خوابید.…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 98
-وقتی با منه انگار یه ادم دیگه است، صبوره مهربونه عاشقه اما وقتی با بقیه است…
بیشتر بخوانید »