رمان شوگار
-
رمان شوگار پارت 4
گردنش را کَج میکند و نگاهش را به سرتا پای مرد میدهد… صلابت و هیبتش همیشه چشمگیر است… با…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 3
نا امید و سرگشته ، کمی منتظر میمانم… اطراف را نگاه میکنم و اینجا حتی پرنده هم پر نمیزند… همه…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 2
چشم قُرّه ای به جاهد میروم تا دهانش را ببندد… و او هم به نفعش هست که چیزی نگوید.از کنار…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 1
مقدمه: از هر کسی که بپرسید مفهوم “زن” را برایتان شرح دهد ، شاید بگوید ” زن…
بیشتر بخوانید »