رمان در همسایگی گودزیلا
-
پارت 11 رمان در همسایگی گودزیلا
امیرم به سمت اتاق خودش ورادوین رفت…رادوین متعجب وگنگ روی مبل نشسته بود وزل زده بود به من… لبخندشیطونی زدم…
بیشتر بخوانید » -
پارت 10 رمان در همسایگی گودزیلا
وبه سمت درورودی رفتم وازخونه خارج شدم…کفشم وپوشیدم وبه سمت دریارفتم…فاصله بین خونه تالب دریا زیادنبود…هواخیلی خوب بود…نسیم خنکی می…
بیشتر بخوانید » -
پارت 9 رمان در همسایگی گودزیلا
اوووه!!!این بچه چه دقتی داشته بزنم به تخته…تک تک لحظه هارودیده…اصلابه این چه که تمام مدت داشته من ومی پاییده؟!!رادی…
بیشتر بخوانید » -
پارت 8 رمان در همسایگی گودزیلا
– خودشیفته شلخته کثیف شکموی گودزیلا!! خنده ای کردوگفت:آخرشم من نفمیدم تو واسه چی بهم میگی گودزیلا!!اصلاگودزیلایعنی چی؟؟ – یه…
بیشتر بخوانید » -
پارت 7 رمان در همسایگی گودزیلا
درآغوشش گرفتم…توبغلم اشک می ریخت…بی صدااشک می ریخت…شونه هاش مرونه اش به آرومی می لرزیدن!!بیچاره چقد دلش پره…این که میگن…
بیشتر بخوانید » -
پارت 6 رمان در همسایگی گودزیلا
********** صبح روز بعدباصدای آلارم گوشیم بیدارشدم…یه فحش آبدار به هرچی دانشگاه ودرس وکوفت وزهرماره دادم ورفتم دستشویی…بعداز انجام عملیات…
بیشتر بخوانید » -
پارت 5 رمان در همسایگی گودزیلا
جیغی زدم وگفتم:بدش به من! دقیقا شده بودعین قضیه ادکلن!!!می ترسیدم این کیکه هم مثل ادکلنه نفله بشه. رادوین سرش…
بیشتر بخوانید » -
پارت 4 رمان در همسایگی گودزیلا
وسط حرفش پریدم: – ولی،اماو اگر نداره که!من ازشماخوشم نمیاد.والسلام نامه تمام. روبه بابک گفتم:بااجازه! خیلی سریع ازجام بلندشدم وازکنار…
بیشتر بخوانید » -
پارت 3 رمان در همسایگی گودزیلا
آرتان زیرلب غرید – :باشه ارغوان خانوم!بالاخره من وشماتوخونه هم دیگه رو می بینیم دیگه! ارغوان خندیدوچیزی نگفت.من روکردم به…
بیشتر بخوانید » -
پارت 2 رمان در همسایگی گودزیلا
کشتی تو من و غمم و نخوردی نشون به اون نشون یادته گل سرخی روی موهات نشوندی گفتی من میرم…
بیشتر بخوانید »