جلد دوم دیانه
-
پارت آخر جلد دوم دیانه
دلم تنهائی می خواست. با ریموت در و باز کردم. تا در خواست بسته بشه امیریل وارد حیاط…
بیشتر بخوانید » -
پارت 23 جلد دوم دیانه
عصبی گوشه ی لبم رو به دندون کشیدم. پارسا: من و دوستام فردا که جمعه است به کوهنوردی…
بیشتر بخوانید » -
پارت 22 جلد دوم دیانه
-باید بریم، هوا داره سرد میشه و شدت بارون بیشتر. سری تکون دادم. خواستم بلند شم اما همین…
بیشتر بخوانید » -
پارت 21 جلد دوم دیانه
بالاخره بعد از یک هفته به تهران برگشتیم. کارهای رستوران اکثراً دست مونا بود واین باعث شده بود تا…
بیشتر بخوانید » -
پارت 20 جلد دوم دیانه
نگاهم رو ازش گرفتم و با هول زدگی گفتم: -اوه، انقدر بزرگش نکن. -از چی فرار می کنی دیانه؟…
بیشتر بخوانید » -
پارت 19 جلد دوم دیانه
هزار و یک سؤال توی سرم بالا و پایین می شد اما کسی نبود تا بهشون جواب بده. بهارک…
بیشتر بخوانید » -
پارت 18 جلد دوم دیانه
بعد از باز شدن در سریع وارد حیاط شدم. در سالن باز شد. امیرعلی اومد پیشوازم. -کجائی تو دختر…
بیشتر بخوانید » -
پارت 17 جلد دوم دیانه
ماشین کنار دادگستری نگهداشت. چادرم رو کمی جلوتر کشیدم. دو تا سرباز زن دو طرفم راه می رفتن. وارد…
بیشتر بخوانید » -
پارت 16 جلد دوم دیانه
-من قاتلم … من کشتمش … -آقای محسنی! امیریل ازم فاصله گرفت. -خانوم رو فعلاً ببرید بازداشتگاه. هراسون به…
بیشتر بخوانید » -
پارت 15 جلد دوم دیانه
غزاله اتاقم رو نشون داد. وارد اتاق شدم. بدنم کمی درد می کرد. صبح بارون بند اومد. همراه پارسا…
بیشتر بخوانید »