رمان
-
رمان بالی برای سقوط پارت 115
ند بند وجودم به درد آمد و با گلویی بغض کرده پلکی زدم. انگار تازه متوجهی عمق دلتنگیام شده بودم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 144
من هم مثل کسی که تابهحال هوا نداشته تمام آن هوا را بو کشیدم . -منم…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۱۴
° در ناتوانترین حالت ممکن به سر میبردم. – آقای دکتر اولشه…خلاصه که بسوز بساز زیاد داریم ما حالا غرض…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۱۳
با بیتفاوتی زمزمه میکنم: – حرص خوردنِ چی آخه؟ با نیشخندی دستانش را زیر آب میگیرد و شروع به شستنشان…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۱۲
مردمک در حدقه چرخاندم و پس از اتمام کار صورتم دست به سمت پنکک بردم که چشمان گرد شدهاش را…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۱۱
در آغوشش چرخیدم و چانهام را به قفسهی سینهاش تکیه دادم و از همان پایین چشمانم را به صورتش دوختم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۱۰
با خندهی واضحی لب باز کرد: – هیچی فقط جدیدا متوجه شدم هر جا میری نگاهش رو توئه…هر جا نیستی…
بیشتر بخوانید » -
دانلود رمان طلا پارت 143
+فعلا برو بعدا حرف میزنیم گوشی را قطع کرد. +اینجا چیکار میکنی؟ -هی… هیچی…
بیشتر بخوانید » -
رمان بالی برای سقوط پارت ۱۰۹
دستی به صورتم کشیدم و پوف کلافهای بیرون دادم. بین خدا و خرما مانده بودم انگار! – خستهم الان…خیلی خستهم.…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 142
بیبی کمی کنار تر نشسته به من نگاه میکرد و اشک میریخت. -بی بی ؟ …
بیشتر بخوانید »