رمان طلایه دار
-
رمان بالی برای سقوط پارت۱۰۱
نه من و نه او اصلا متوجهی اطرافمان نبودیم چه برسد به مکان! او با تفریح در حال دیدن و…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت ۲۶
آب بینیاش را بالا کشید و به نگاهِ خون آلودِ رسام خیره شد! احمقانه با خود فکر کرد که رسام…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت ۲۵
کلافه و پر از درد سرش را به درِ اتاق شاداب تکیه زد، دستِ مشت شدهاش را به آرامی روی…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت ۲۴
اما اگر این میل رسام بود میرفت! میرفت و پشت سرش را هم نگاه نمیکرد تا مبادا باعث کدر شدن…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت ۲۳
تمام حرف هایی که روی دلش سنگینی میکرد را با کج خندی تلخ فرو فرستاد ولب زد: – نه! نفسش…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت ۲۲
در طول مسیر تمام حرفهایی که میخواست بگوید را بار دیگر مرور کرد. عصبانیتِ قرارِ شاداب و نیما به قدری…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت ۲۱
شاداب دست به صورتش می کشد و نمی بیند که رسام چقدر خورد می شود، چقدر از خود بیزار می…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت ۲۰
لباسش را با بلوز شلوار گشاد خرسی اش عوض می کند و هیچ ردی هم از آرایش بر صورتش نمی…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت ۱۹
بی بی به حمایت از او حرفش را تایید می کند و متعجب می گوید: _دیگه چقدر میخوای بخوری مادر؟…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلایه دار پارت۱۸
شاداب سکوت می کند و دیگر هیچ نمی گوید. نمی توانست دل شکن رسام باشد، مردی که حاضر بود جانش…
بیشتر بخوانید »