رمان
-
رمان شوگار پارت 46
سیگار بزرگش را منوچهر برایش آتش میزند…. آن را لای لبهایش قرار میدهد و پک عمیقی…
بیشتر بخوانید » -
-
رمان بهار پارت ۹
غذا از بیرون سفارش بدم؟ _من خودم غذای بیرون دوس ندارام! _ بلدی آشپزی کنی؟ چشم های تاریکش پر از…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 45
از ماشین پیاده میشود و نگاهی به عمارت قدیمی پدری اش می اندازد… اینجا هنوز هم سرسبز بود……
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 21
دخترک حرفِ درستی میزد که می گفت:بچه ای که در این محل به دنیا بیاید و بزرگ…
بیشتر بخوانید » -
رمان دانشجوی شیطون بلا فصل دوم پارت 124
با این حرفش انگار راضی شده باشه سری به نشونه تایید حرفش تکونی داد و طولی نکشید…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۸
_ خب هفته قبل چندین اصل قانون جزا رو پیش رفتیم، این جلسه میخوام در مورد یکی از پرونده های…
بیشتر بخوانید » -
رمان شوگار پارت 44
داریوش با حالی بد ، ناگهان صندلی چرخدار را برمیگرداند و دست زیر زانوهایش می اندازد: _همیشه…
بیشتر بخوانید » -
رمان طلا پارت 20
نفسِ داریوش رفت،اصلا انتظارِ این حرف را داشت ،ضربه ی سنگینی بود،چون هنوز به کسی نگفته بود…
بیشتر بخوانید » -
رمان بهار پارت ۷
چند ثانیه سکوت کرد…انگار میخواست من حرف بزنم. _ زنگ زدم یه چیزی بگم، یه مشکلی هست… اوم… چجور بگم!…
بیشتر بخوانید »